66

66


#رئیس_پردردسر 

#۶۶

متئو تو گوشم گفت

- اینجا دیگه حسابی گرمه

دستشو رو بدنم کشید و از کنارم رد شد 

رفت رو پله های چوبی نشیت و گفت 

- بیا ماری ... اینجا حسابی داغه! 

پاهاشو طوری گذاشته بود که مشخص باشه چقدر تحریک شده 

آروم رفتم سمتش و گفتم 

- چطور انقدر سریع دوباره تحریک شدی 

یه پله بالا تر از متئو نشستم

چرخید سمتم 

پاهامو آروم باز کردو خیره به بین پام گفت

- لعنتی باید از تو پرسید چطوری انقدر بی نظیری!

هیچی نگفتم

حرکتش ...

نگاهش...

طوری که با من و بدنم رفتار میکرد

همه منو شوکه میکرد

انگار واقعا من ارزشمند بودم

انگار واقعا زیبا و بی نظیر بودم

متئو سرشو خم کردو زبونشو بین پام کشید

آرنجمو گذاشتم رو پله های پشت سرمو نالیدم

متئو پاهامو گذاشت رو شونه اش و ادامه داد

دست هاش هم زمان فعال شد 

باورش سخت بود

این من بودم تو این حال !

من با متئو کلایت ! 

خدای من اگر این خوابه بزار تا ابد خواب بمونم

داستان از زبان متئو

ناله های مارگارت شدت گرفتو بدنش نبض زد

فهمیدم به اوج رسیده و برای بار چهارم ارضا شده 

سرمو بردم عقب و خودمو بین پاش تنظیم کردم

میدونم دارم زیاده روی میکنم

اما گفتم ۵ بار

پس باید حرفم عملی کنم

حرکت اول رو زدم و مارگارت تقزیبا جیغ زد

- نمیتونم متئو .‌.. نمیتونم...

به حرفش توجه نکردم و ادامه دادم 

بلاخره به خواسته ام رسیدم

بلاخره مارگارت به من جواب داد

اونم جوابی که میخواستم

حالا شز های زیادی رو تختخواب من بود

حالا روز های زیادی تو دفترم قرار بود سر گرمم کنه

با این اندام محرک و قوس های دوست داشتنی بدنش ...

هیچوقت فکر نمیکردم اون کتاب مارو با اینجا برسونه 

شاید یه روز حقیقتو با مارگارت گفتم

مارگارت 

منشی اغوا گر من ...


سلام دوستان. مرسی از همراهیتون. دوتا پیج کپی کار دیگه تو ایسنتاگرام‌بلاک شدن و بسته شدن 😍😍😍😍 عاشقتونم که امیشه از من حمایت کردید. مرسی بازم پیج های کپی کار رو بفرستید تا بسته شن 😘😍

Report Page