🔺 تقطیع و تحریف بخش هایی از یک کتاب خاطرات با چه اهدافی ؟! !

🔺 تقطیع و تحریف بخش هایی از یک کتاب خاطرات با چه اهدافی ؟! !


همزمان با حضور حسن روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل و بیان اما و اگرهای مذاکره و ملاقات با ترامپ، در فضای مجازی متنی سراسر تقطیع و تحریف از خاطرات وندی شرمن مسئول تیم مذاکره کننده آمریکایی در برجام منتشر شده است که به مخاطب القا میکند تیم مذاکره کننده ایرانی در نهایت ساده لوحی با اغواگری و فریبکاری آمریکایی ها دچار خیانت و خودباختگی شدند و هنوزهم پس از سالها در کف توجه پیرزنی همچون وندی شرمن از آن طرف دنیا هستند

اما وقتی به بخشهای کوچک مورد اشاره از این خاطرات که توسط خبرگزاری های اصولگرا به نقل از ترجمه کتاب (بدون هراس) منتشرشده است نگاه میکنیم به خیانت واقعی و تفاوت 180 درجه ای مفهوم القا شده پی میبریم ، لازم به ذکر است کتاب مذکور که گستره زندگی شخصی (از دوران کودکی) و زندگی سیاسی (دیپلماتیک) وندی شرمن را دربر می‌گیرد، با مقدمه ای از علی باقری مذاکره کننده سابق هسته ای و از منتقدین برجام به چاپ رسیده است ...

اما اصل ماجرا به ترتیب ادعا شده :

🔹 تیم "‎جلیلی" ما را "عذاب" می داد

"ما از جهاتی خوشبخت بودیم که این زمان طول کشید تا ایرانی‌ها حاضر شدند به طور معناداری مذاکره کنند، زیرا قبل از انتخاب روحانی به ریاست‌جمهوری در تابستان 2013، این‌طور نبود و آنها از این‌که ما را از این شهر به آن شهر بکشند، لذت می‌بردند. پس از هر دور مذاکرات، معاون کتی اشتون، هلگا اشمیت، هفته‌ها با علی باقری (مقام پس از جلیلی) بر سر تعیین محل مذاکرات بعدی مذاکره می‌کرد. بازی آنها ما را عذاب می‌داد و ما را مجبور می‌کرد به جایی برویم که آنها قلمرو خود می‌دانستند.قبل از این‌که بر اثر انتخابات ایران، محمود احمدی‌نژاد جایگزین شود، سعید جلیلی، مذاکره‌کننده اصلی احمدی‌نژاد بیانیه‌های آماده‌ای را به زبان فارسی می‌خواند و پس از او ترجمه انگلیسی آن خوانده می‌شد. هر یک از این تکرارها بر موضع سرسختانه ایران تاکید داشت و اعلام می‌کرد ایران حق غنی‌سازی صلح‌آمیز دارد و این تحریم‌هایی که کشورهای عضو سازمان ملل علیه ایران گذاشته‌اند، غیرقانونی است. این مسیری بود که مذاکرات، دور استانبول، بغداد، مسکو و آلماتی طی کرد."

 

 

🔹 خواسته عراقچی و اشک شرمن

عراقچی پیش از آن‌که به چارچوب قطعنامه بپردازد، گفت که نکته دیگری هست که می‌خواهد بر سر آن بحث کند. او نکته‌ای را که پیشتر بر سر آن توافق شده بود به چالش کشید. این یکی از ویژگی‌های ثابت شیوه مذاکره ایرانی‌ها بود. همین که به نظر می‌رسید اجماع واقع شده، آنها ناگهان چیزی را پیش می‌کشیدند و باز اوضاع را به هم می‌ریختند. منطق‌شان این بود که ما چیزی را که شما می‌خواستید دادیم، حالا یکی از چیزهایی را که ما می‌خواستیم و شما برداشته بودید، به ما بدهید. اما در آن لحظه من صبرم به سر رسیده بود. درست در لحظه‌ای که در آستانه توافق قرار داشتیم، خطر این وجود داشت که همه چیز از دست برود. با توجه به آنچه خارج از این جلسه ممکن بود رخ دهد و تمام زحماتی که ما کشیده بودیم، این حرکت او برای من دیوانه‌کننده بود.من جواب دادم: عباس،‌ کافی است. شما همیشه بیشتر می‌خواهید. ما اینجا هستیم، در حالی که از مهلت مقرر عبور کرده‌ایم و کنگره به‌زودی به تعطیلات می‌‌رود.من می‌شنیدم که دارم داد می‌زنم. در آن موقع ناراحتی من از تمایل ایرانی‌ها به بازی‌های تاکتیکی داشت زیاد می‌شد و برخلاف اراده‌ام، اشک در چشمانم در حال جمع شدن بود. این اولین‌باری نبود که چنین چیزی برای من پیش می‌آمد، اما این قطعا نامناسب‌ترین زمان بود. من نفهمیدم که چه زمانی در درونم احساساتم به هم ریخت و در وضعیت گریه و خشم قرار گرفتم. در هر صورت، کار دیگری از من برنمی‌آمد، جز آن‌که اشک‌هایم را نادیده بگیرم و ادامه دهم. من به ایرانی‌ها کلافگی‌ام را توضیح دادم و این‌که چگونه تاکتیک‌های آنها برنامه‌های زندگی‌ام را به‌هم ریخته است و گفتم: من دیگر نمی‌دانم چه کنم، اما مهم‌تر از همه،‌ شما دارید تمام زحماتمان را به خطر می‌اندازید. پس از سکوت طولانی‌مدت، عراقچی نکته‌ای را که به آن اعتراض کرده بود پس گرفت. اشک‌های من به او نشان داد که دیگر چیزی برای دادن به آنها وجود ندارد و ما پس از آن توانستیم بر سر لحن قطعنامه سازمان ملل به توافق برسیم. آن لحظه اشک ریختن، حرکتی نهایی بود که این مکعب روبیک را حل کرد.

 

🔸 ‏هدیه عراقچی و تخت‌روانچی

در آخرین هفته من در مقام معاونت سیاسی وزارت خارجه... به سوئیت‌ هتل مجید و عباس رفتم تا آنها را ببینم... همچون گذشته نمی‌توانستیم با هم دست بدهیم یا همدیگر را لمس کنیم، حتی الان که وقت وداع بود، ولی این دو ایرانی دو فرش زیبا را برای هدیه خداحافظی آورده بودند که یکی از طرف وزیر خارجه، ظریف و آنها بود و دیگری از طرف دفتر ریاست‌جمهوری... من... برای آنها هدیه‌ای مهیا نکرده بودم (از آنجا که ما رابطه دیپلماتیک نداریم، اعطای هدایا به لحاظ سیاسی مشکلاتی دارد)... من از عباس و مجید تشکر کردم و به آنها گفتم این فرش‌ها جزو اموال دولت آمریکا قرار خواهند گرفت و از فرش‌ها عکس‌هایی گرفتم تا حداقل یادگاری‌هایی از آنها داشته باشم.

 

🔸 دیدار مخفیانه با ظریف

کانال مخفیانه در مقایسه با مذاکرات چندجانبه‌ای که سر و صدای زیادی داشت، به ما اجازه می‌داد مسائل مهم‌تری را به صورتی صریح با ایران در میان بگذاریم. در ژنو مجبور بودیم مخفیانه جیک سولیوان و بیل برنز را از راه آشپزخانه هتل وارد کنیم تا با ظریف دیدار کنند. من نیز مجبور بودم از روش‌های مشابهی استفاده کنم.

 

🔸 وقتی ظریف عصبانی میشد او را جواد صدا میزدم...

در مذاکرات ایران به همان میزان که تلاش دیپلماتیکی جدی شد، به لحاظ شخصی نیز روابط قوی شد، به‌خصوص در مقایسه با آن چیزی که اوایل وجود داشت. ایجاد فصل مشترک به معنی امتیاز دادن بی‌دلیل یا بر سر احساس نیست. برعکس، آشنایی میان ما به طور واضحی مفید واقع شد. با گذشت زمان، من آموختم که در چه مواقعی حرکات دراماتیک ظریف نمایشی بوده یا او واقعا ناراحت است. وقتی حس می‌کردم واقعا ناراحت است، با لحن آشتی‌جویانه‌ای «جواد» خطابش می‌کردم و وقتی که می‌دیدم وانمود می‌کند، به او می‌گفتم «جناب وزیر» و این‌طور او می‌فهمید که از حرکاتش ناراحتم و آن را باور نمی‌کنم.

 

🔹‏ در طول مذاکرات همواره با اسرائیل در ارتباط بودیم

دیپلمات‌های سطح من مدام با یکدیگر، چه حضوری و چه از طریق ایمیل و تلفن، حرف می‌زدند. من پیوسته با اسرائیلی‌ها در ارتباط بودم، به قول خودشان، درخصوص مذاکرات، منافع حیاتی داشتند. آنها همچنین متخصصان فنی خیلی خوبی داشتند و ما از مهارت‌های آنها در فرآیند تایید و بررسی و نقد برخی از نظرات استفاده می‌کردیم.

 

🔹 با تیم مذاکره کننده ایران روابط دوستانه پیدا کردیم.

سرانجام، ما آن‌قدر با هم وقت گذرانده بودیم که دیگر نمی‌توانستیم جنبه انسانی یکدیگر را نادیده بگیریم. ما رنج‌ها و دردهای یکدیگر را درک می‌کردیم؛ مانند کمردرد مزمنی که وزیر خارجه، جواد ظریف داشت یا شکسته‌شدن بینی من بر اثر ندیدن دری شیشه‌ای و برخورد با آن یا شکسته شدن پای جان کری، وقتی از دوچرخه افتاد. در زمان‌های استراحت میان جلسات، از جزئیات‌ دشواری‌های زندگی خود می‌گفتیم و با مهربانی با هم رفتار می‌کردیم؛ مثل زمانی که صالحی پس از عمل جراحی‌اش با تماس تلفنی در جلسه مشارکت داشت، ولی آن‌قدر ضعیف و ناراحت به نظر می‌رسید که همگی تصمیم گرفتیم او استراحت کند.

ما حتی فرصت این را داشتیم که با ایرانی‌ها عزاداری کنیم؛ چند ماه قبل از پایان مذاکرات، مادر رئیس‌جمهوری، روحانی و حسین فریدون درگذشت. ما مذاکرات را به طور موقت قطع کردیم تا تیم ایرانی بتواند برای مراسم به ایران بازگردد. قبل از این‌که بروند، تیم آمریکا به دیدار حسین فریدون رفت. تسلیت‌های ما به‌قدری اصیل بود که انگار یکی از عزیزان همکاران خودمان فوت کرده است؛ یک مادر، مادر است و فرقی ندارد از کجای دنیا باشد.

 

🔹 عراقچی هنوز هم عید کریسمس برای من کارت تبریک می فرستد اما گویا خبر ندارد که من یهودی هستم، نه مسیحی!

یک روز در اوایل مذاکرات از سرگرفته شده، در زمان استراحت میان جلسه، من موضوع ناتوانی‌مان را در‌دست‌دادن مطرح کردم و توضیح دادم که در محله‌ای یهودی‌نشین در اطراف بالتیمور بزرگ شده‌ام و بسیاری از همسایگان ما یهودیان ارتدوکس بودند؛ مانند اسلام، یهودیان ارتدوکس هم اجازه لمس نامحرم را ندارند. ایجاد روابط انسانی ناگزیر به مذاکرات بهتری ختم می‌شود. بنابراین بخش عمده‌ای از رسیدن به توافق فهمیدن نگرانی‌های طرف مقابل است و برای فهمیدن آن ما باید انگیزه‌هایشان را بدانیم. مهم است که به احترام متقابلی برسیم و این احساس که هدف مشترکی داریم در ما ایجاد شود. در اواسط مذاکرات ایران، زمانی که من و عراقچی داشتیم به موضوعات حساس و پرتنشی می‌پرداختیم، ناگهان دخترم برای من عکس‌هایی از پسرنوزادش فرستاد. ما که هر دو در همین اواخر پدربزرگ و مادربزرگ شده بودیم، خیلی زود شروع کردیم به نشان دادن عکس‌های نوه‌هایمان. به مدت چند دقیقه، ما گفت‌وگویی عادی داشتیم و از هم می‌پرسیدیم که چند نوه داریم و چند سالشان است و اسم‌شان چیست. در خلال موضوعات هسته‌ای و غیرهسته‌ای و سیاسی و فرهنگی که صحبت در موردشان ممنوع بود، ما به نقطه‌ای وارد شدیم که صحبت در مورد آن کاملا مجاز بود. بین من و عراقچی در آن لحظه پیوند انسانی پایداری ایجاد شد.

سال‌های پس از پایان مذاکرات، عراقچی هنوز هم در زمان کریسمس برای من کارت تبریک می‌فرستد و من برای او هنگام نوروز کارت می‌فرستم. با این‌که من یک یهودی‌‌ام و کریسمس را جشن نمی‌گیرم، ‌ولی قدردان حس عراقچی هستم. ما هنوز نمی‌دانیم که این پیوند انسانی میانمان، چگونه می‌تواند در آینده برای جهان سودمند باشد.


https://www.alef.ir/news/3980631061.html




Report Page