65

65

.

حرف از توی دهنم در نیومد بود که کج خلق دست داخل برو و به تندی زیر گوشم پچ زد :

_تو زنمی یادت رفته! میخوای یادت بندازم؟


با حرکت دستش مچش رو گرفتم و نالیدم :

_من باکره م، من خونواده دارم... حداقل تا وقتی مشخص بشه اینجوری بهم نچسپ .


دستش حرکت داد :

_من میخوام نشونت بدم باکره نیستی... خودتم میتونی خودت لمس کنی تا مطمئن بشه.


بدنم لرزید. باکره نیستم؟ 

آرشاویر سرش بالای سرم آورد نمیدونم حالم  و چطوری دید که نفسشو بیرون داد و غرید :

_لعنت بهت که همه جوره دیونه م می کنی . کارت ندارم اینجوری بق نکن! چیزی رو زوری نمیخوام...


دوبار سرش رو همونجا برد با این تفاوت که سرش بین موهام برو و دست آزاد شو زیر تاپم فرستاد.


دلخور با لمسم نالید  :

_صدبار گفتم شبا سینه بند نزن اما باز کارت رو تکرار می کنی!


فشاری بهم آورد که ناله کردم. 


_خب افتادگی پیدا میکنم اگه نزنم نمی دونی... 


_اوف خودم نمیذارم بی افته با همین دستام می‌سازمت . 

نفسم در مقابل حرف زننده ش تو سینه م پیچید . نفس مو با آه بیرون دادم که با خنده گفت :

_عشقم یادم نبود خشن دوست داری... 


من؟ رابطه ی خشن؟ محال بود اما به شکل احمقانه ای از لمس شدن توسط دستای داغش گر گرفتم و مور مور خوشایندی بدنم رو سست کرد. 


_داری اذیتم می کنیا من خواب میاد. نمیذاری... 


مثل اینکه عقلشو از دست بده. تند لباسم از پشت بالا دادو سنجاق سوتینم باز کرد و بعد خیلی سریع دستش زیر تاپم فرستاد و اونو از تنم بیرون کشید.دستشو به جای قبلی رسوند و کارش رو تکرا ر کرد.. 


 نفس عمیق کشید. وای داره چه اتفاقی برام می افته؟ من می خوامش... همین الان اما هم چنان سر سختی نشون دادم :مگه نگفتی بخوابیم... 


فشاری به دستش آورد. 

_دارم مقدمات باهم خوابیدن رو پیاده میکنم. نمیذاری آماده ت کنم صبر نداری که بعد بیا ناله کن درد دارم و تو وحشی ای... 


رنگ از روحم پرید که چرخوندم :

_من که میدونم دلت می خواد اما ناز کردناتم میخرم. 


چشمام بستم که بهم چسپید و با خنده گفت :

_اجازه می فرمایید بریم تو کارتون!


_نه...

ولم کرد. مگه دیگه قرار بود چقدر تلاش کنه و جواب سر بالا بگیره؟م د بود، غرور داشت... 

پشتم بهش کردم اون مثل شیطون می تونست زیر پوستم بره  و وسوسه ام کند مثل هول کردنای حوا برای سیب ممنوعه.


نفس عمیقی کشید نزدیک شد و دستش روی کمرم حلقه کرد. زیر گوشم گفت :

_شب بخیر...


ول خوردم و در نهایت دلم سوخت و ستم روی دستش گذاشتم.


_شب بخیر...

Report Page