65

65

بهشت تن تو

بهت زده سری تکون دادمو با لوکاس و اون دختر دست دادم که لوکاس گفت ؛

_ معرفی میکنم دوست دخترم جولیا .

 

از حرفش بدنم گر گرفت ...

باورم نمیشد که لوکاس توی یه شب یه رابطه جدید رو شروع کرده !!

از این که برای لوکاس انقدر بی اهمیت بودم شوکه شده بودم !!

 تام به هر دوشون خوش امد گفت و روی صندلی های روبه رومون نشستن .


به لوکاس که با عشق دستای جولیا رو گرفه بود خیره شده بودم که تام ضربه‌ی آرومی به بازوش زد و گفت :

_ پس امشب دوتا دلیل برای جشن گرفتیم !!

لوکاس خندید و گفت ؛

× نه منو جولیا خیلی وقت بود که باهم بودیم اما علنیش نکرده بودیم ...


از این حرف لوکاس قلبم یه لحظه از تپش ایستاد !

آب دهنمو به سختی قورت دادم و نزدیک گوش تام گفتم :

+من میرم سرویس بهداشتی .


تام باشه ای گفتو از میز دور شدم !

تپش قلبم نامنظم شده بود و نمی تونستم بودن یکی دیگه رو کنار لوکاس تحمل کنم !


بعد از چند دقیقه ای که حالم بهتر شد برگشتم .


 تام با هیجان، گرم تعریف کردن راه پیدا کردن فیلمنامه به جشنواره بود و لوکاس با انگشت های جولیا بازی میکرد و گرم صحبت با تام بود .


دلم میخواست همین جا این بازی رو تموم کنم اما نمیشد !


بعد از چند دقیقه ای با اومدن گارسون همه سفارش دادیم که تام گفت :

_ عزیزم چیزی یادت نرفته؟!

با مهربونی ساختگی نگاهش کردمو گفتم:

+نه فکر نمیکنم !

خنده تو گلویی کرد و گفت :

+قرار بودامشب یه شامپاین فرانسوی مهمونمون کنی !

لبخند کمرنگی زدمو گفتم :

+اوه خدای من امشب بقدری خوشحالم که یادم رفته بود !

تام بوسه ای رو گونه ام کاشت و به گارسون سفارش شامپاین داد .


بعد از رفتن گارسون برای این که نقطه ضعفی دست لوکاس ندم و تام به چیزی شک نکنه وارد بحث شدمو تظاهر کردم هیچ اتفاقی نیفتاده!


تمام مدتی که توی رستوران بودیم خیلی عاشقانه با تام رفتار میکردمو کوچک ترین حساسیتی به بودن لوکاس با جولیا نشون نمیدادم ‌.

تام بقدری امشب خوشحال بود که خیلی بیشتر از ظرفیتش مشروب نوشید بود و کاملا مست بود .


چند دقیقه ای بعد از تموم شدن شام گارسون منو های دسر رو برامون آورد که رو به لوکاس گفتم ؛

+فکر کنم بهتر باشه بریم وضعیت تام نرمال نیست !


لوکاس هم با دیدن وضعیت تام باشه ای گفت و بلاخره از اون رستوران لعنتی بیرون اومدیم .


همه چیز خوب پیش رفته بود و تونسته بودم جلوی لوکاس نقش بازی کنم که برام مهم نیست اما از درون داشتم از پا درمیومدم !


لوکاس بازوهای تام رو گرفته بود و به سمت پارکینگ رستوران میرفتیم که یهو تام شروع کرد به سرفه کردن و تو چند ثانیه تمام شامی که خورده بود رو بالا اورد !


از دیدن بالا اوردن تام حال من وجولیا هم بد شده بود که لوکاس گفت :

_شما برید کنار ماشین من تام رو میبرمش سرویس بهداشتی .

Report Page