65

65

ترنم به قلم رعنا

۶۵

پشت سرم اومدو چند بار صدام کرد . 

اما بهش محل ندادم. خودش کارو برام راحت کرده بود.

البته عاقلانه بود یه عکس از این صحنه مینداختم تا اگه بعد دوباره اومد سمتم و انکار کرد بزنم تو صورتش . 

اما اگه عاقل باشه دیگه سمت من هم آفتابی نمیشه .

وقتی دیدم الناز زودتر از انتظارم قضیه اش جمع شد رفتم سفارت 

سام زیادی پر رو شده بود 

یه شکایت شخصی علیهش ثبت کردم.

درسته اینجا روند بررسی شکایت خیلی خیلی کنده اما بلاخره باید سام بفهمه من جدی ام .

این مسخره بازی هائی که سر همه در میاره ... 

رو من هیچ اثری نداره ... 

به اندازه کافی میشناسمش که بدونم الان میخواد چه ضربه ای بزنه .

مطمئنم میخواد با استفاده از پدر ترنم هم زمان به من و ترنم ضربه بزنه

برای همین اینجا بودم

تا قبل از اینکه اون بخواد کاری کنه ... من یه قدم جلو تر باشم .

از ماشین پیاده شدمو به سمت ساختمون رفتم 

به منشی ورودی اسممو گفتم و تماس گرفت با پدر ترنم . 

راهنمائیم کرد و تقه ای به در زدم 

با صدای پدرش وارد اتاقش شدم 

اتاق نسبتا بزرگ با دکور قدیمی بود .

نگاهمون گره خورد و سلام کردم.  

سری تکون دادو جواب سلاممو داد. تعارف کرد بشینم . 

نشستم و مکثی کردم که پدرش گفت 

- خب آقای کهن ... من در خدمتم .

- خواهش میکنم ... من سعی میکنم زیاد وقتتون رو نگیرم ... برای همین مستقیم یمرم سر اصل مطلب ... 

با تائید پدرش گفتم 

- منو سام دوست های قدیمی هستیم ! یا بهتره بگم بودیم تا چند روز پیش ... ما با هم شریکیم که فکر کنم در جریان باشین 

پدرش باز هم سر تکون دادو من ادامه دادم 

- حدود یک ماه پیش سام بهم گفت یکی از دختر هائی که باهاشون هست باردار شده . 

پدر ترنم چشم هاش گرد شد که ادامه دادم 

- اما چند روز نشده با دختر شما اومد کافه و گفت نامزدشه ... بعد برام تعریف کرد دختری که حامله اش کرده رفته پیش پدرش و پدرش هم شرط گذاشته یا طبق نظر ما سر و سامون میگیری یا همین دخترو مجبوری عقد کنی


اگر برای خوندن ادامه رمان #ترنم عجله دارین و دوست دارین سریع تر این رمانو بخونین میتونین با مبلغ ناچیز این رمان رو خریداری کنین . اینم آدرس فروش 👇

https://t.me/mynovelsell

Report Page