64

64


رو به مارتا گفتم

- امیلی خوبه نیاز به روانشناس نداره 

مارتا اخمی کردو گفت 

- ادوارد ... از کی تا حالا تو متخصص امور روانشناسی شدی ؟

با اخم به مارتا نگاه کردم و گفتم 

- من تمام عمرم تحت نظر تراپیست بودم مارتا... مشکل امیلی چیزی نیست که از پسش بر نیاد. خودت ببین چه راحت صحبت میکنه ؟

امیلی نگران گفت 

- آره من خوبم... لازم نیست بحث کنین

هر دو به امیلی نگاه کردیمو هم زمان گفتیم

- تو دخالت نکن 

امیلی ابروهاش بالا پرید 

مارتا نگاهم کردو گفت 

- تو دو ساله نمیری پیش تراپیست 

- من تلفنی باهاش در ارتباطم

- اون تراپیست پول پرستت دو ساله داره سر کیسه ات میکنه. اگه راست میگی بیا برو پیش گریس ... 

گریس... 

اون زن سمج تر از مارتا 

نمیخواستم به مارتا نقطه ضعف نشون بدم

برای همین سر تکون دادمو گفتم 

- باشه ... میرم...

مارتا سریع گوشیشو بیرون آوردو گفت 

- الان براتون وقت میگیرم. هر دو برین خیال منم راحته

لعنتی 

تو تله افتاده بودم

به اجبار سر تکون دادم و مارتا زنگ زد 

برای هفته دیگه نوبت گرفتو کل مدت شام از خوبی های گریس برای امیلی گفت 

دیگه به مرز انفجار رسیده بودم



🔞🔞🔞🔞👇🔞🔞🔞

آروم نشستم که کیوان گفت

- من دوست دارم برام لباس های متنوع بپوشی. خودم برات هر مدل لباس خواب بخوای میگیرم اما ترجیح میدم خودتم سوپرایزم کنی.

سکوت کردمو به صورتش نگاه کردم

داشت منو نگاه میکرد اما انگار تو افکارش بودو گفت 

- دوست ندارم کار کنی، تو خونه میخوام تمام وقت در اختیار من باشی. هر لحظه خواستم در اختیارم باشی. هر جا که خواستم .

بازم فقط نگاهش کردم

دستی تو موهای پر پشتش کشید 

بلاخره به چشم هام نگاه کردو گفت

- من رابطه از عقبو دوست دارم... خیلی راجع بهش خوندم که چطوری باشه تا تو هم اذیت نشی ... 

از سکوتم خوشش اومد

لبخندی زدو گفت 

- پاشو بیا اینجا ببینم 


https://t.me/joinchat/AAAAAD_rpzHswN6JkSFWkg

پارت واقعی از رمان واقعی #نگاریسم بدون سانسور

Report Page