64

64


۶۴

گوشیو هم سایلنت کردمو رو مبل رو به رو به آیفون و در نشستم 

خدایا این بشر شرش از سرم کم شه قول میدم دیگه هیچی ازت نخوام ... 

سام ::::::::::

ده باری زنگ خونه ترنم رو زدم 

در ساختمونشون باز بود اما نمیخواستم برم پشت درش .

کاری نداشتم 

فقط اومده بودم بترسونمش که فکر نکنه خبریه و از دست من راحت شده . 

میدونستم خونه است ... 

کجارو داشت بره .اون همیشه خونه بود . 

هم زمان زنگ میزدم به موبایلش و زنگ خونه رو هم میزدم . 

یه ربعی که گذشت برگشتم سمت ماشین . 

هر بار بیام این سمت این کارو میکنم .

من کابوس شب هات میشم ترنم ... فکر کردی به همین سادگی میتونی در بری ...

دیشب انتظار نداشتم احمدیان حرف امیر رو باور کنه . 

امیر عوضی مهره مار داشت . 

حتی جواب ندادنشم رو بقیه اثر داشت 

حالا من باید کلی فیلم بازی میکردم تا حرفم برو داشته باشه .

اما بازم دیشب برام یه موفقیت بود 

چون حرف های پدر ترنمو باهاش گوش دادم و به ترنم شک کرده بود .

حالا فقط باید این شکو به واقعیت تبدیل میکردم تا پدرش هم توجبهه من قرار بگیره .

یه برنامه هائی براش داشتم . 

اینبار باید از طریق بابا وارد میشدم 

گاز دادمو به سمت دفتر وکیلم راه افتادم. 

خونه ترنم رو خوب برام پیدا کرده بود. حالا باید برام یه بپای خوب هم پیدا میکرد تا آمار ترنم رو بزنم .

امیر ::::::::::

رسیدم جلو شرکت پدر ترنم . 

قیافه شوکه الناز از جلو چشمم کنار نمیرفت 

انقدر خوشحال بودم از لو رفتنش که نتونستم به اندازه کافی عصبانی بشم 

فقط بهش گفتم خوبه پدر بچه ات هم رو نمائی شد. 

فقط همینو گفتمو برگشتم پائین 

پشت سرم اومدو چند بار صدام کرد .



رمان بزرگسالان آموروفیلیا اروتیک و هات 👇

https://t.me/joinchat/AAAAAFijMDIZLKFrzy1MUQ

Report Page