#63
مـْ͜ुٞـᬼٞـ۪۪۪ٞٞٞ͜͡ــیتـْ͜ुٞـᬼٞـ۪۪۪ٞٞٞ͜͡ـرا#63
از جا پرید و داد زد:چته دختره هار
فریاد زدم:هارو بهت نشون میدم..
همه دورمون جمع شده بودن.. مهری سفت چسبیده بودم و هیراد با پوزخند نگاهم می کرد
جیغ کشیدم:پدرتو در میارم حرومزاده خوب بلایی سر قیافت اوردن تخمی تر از قبل شدی..
بعضیا متعجب به سلیطه بازیم نگاه می کردن
هیراد با لبخند چشمکی زد و گفت:عیب نداره مهم اینه به مرادم رسیدم.. و چنان کردمت که..ادامه حرفشو خورد
دست مهری و پس زدم حمله ور شدم سمتش ناخونای بلندمو توی صورتش کشیدم که فریادش به هوا رفت
پسر و دخترا سریع جدامون کردن
با صدای مامور حراست نفس نفس زنان عقب کشیدم
_چخبرتونه؟اینجا یه محیط اموزشیه نه جایی واسه دعوا
جیغ زدم:ریدم سر در محل اموزشیتون.. و کیفمو از دست مهری چنگ زدم سمت در دانشگاه پا تند کردم
با کشیده شدن بازوم به عقب برگشتم
مهری ترسیده گفت:اروم باش سودا.. مامورای حراست دارن میرن اتاق رئیس دانشگاه رفتارتو گزارش کنن.. هیراد هم خودشو زده بود به موش مردگی.. توکه سیاست داشتی
جدی گفتم:این قبرستونو هم میشه با پول خرید ولی بلایی به سر هیراد بیارم من
اشفته نگاهم کرد که بی توجه بهش از دانشگاه خارج شدم...