63

63


63 

چشمکی بهم زدو با خنده گفت  

- سوار شیم تا باز لبو نشدی  

با این حرف کلاهشو گذاشت سرشو به سمت موتور بزرگی که رو به رومون بود رفت  

نمیدونستم تو شوک حرفش باشم یا چشمکش یا موتورش  

عثمان نشستو اشاره کرد برم  

سریع کلاهو گذاشتمو پشت سرش سوار شدم 

عثمان موتورشو روشن کرد  

مثل یه اژدهای خسته صدای اگزوزش بلند شد  

برگشت سمتمو گفت  

- محکم منو بگیر این بچه سرعت کمش هم بالاست  

هنوز دستم دور کمرش سفت نشده بود که عثمان گاز داد 

اژدهای خسته حالا یه اژدهای عصبانی بود  

صداش تو سرم پیچیدو با سرعت راه افتاد 

عملا چنگ زدم به لباس عثمانو خودموئ بهش چسبوندم 

از ترس چشم هامو هم بسته بودم  

نمیدونم چقدر گذشت که عثمان ایستاد  

فکر کردم رسیدیم اما چشمامو که باز کردم دیدم پشت چراغ قرمز هستیم  

نگاه همه رو ما بودو میشود ذوقو تو نگاه جوونا دید  

چراغ سبز شدو عثمان گاز داد 

اینبار چشممو نبستمو از این سرعت و هیجان استفاده کردم 

واقعا باحال بود  

هرچند هنوز به عثمان چسبیده بودم  

بلاخره رسیدیمو عثمان رو به رو خونمون ایستاد  

به سختی پیاده شدم انگار پاهام خشک شده بود  

عثمان کلاهشو برنداشتو گفت  

- کلاهمو بر نمیدارم که دستت باز باشه بگی با کی بیرون بودی  

کلاهمو برداشتمو دادم بهش  

موهامو مرتب کردمو گفتم


میخوام بهتون یه رمان هااااات و هیجانی معرفی کنم. از هرچی بگذریم از رابطه داغ و جذاب گرگینه های سکسی و جذاب نمیشه بگذریم که .

این رمانو بخونین که دومی نداره 😍😘👇

آروم آروم خم شد رو تنم و گفت

- پی بلاخره این دختر کوچولو وحشی... مال من شده... 

بوسه ای روی کتفم زدو تو گوشم گفت

- جای دندونام رو گردنت خیلی قشنگه ال آی ... میدونی دیگه چی میخوام؟

 نفس گرفتمو لب زدم

- نه

زیر گلومو بوسیدو گفت

- میخوام تمامتو حس کنمو جای دندونامو روی همه جای بدنت ببینم 

با این حرف دیگه مکث نکردو بوسه هاش که در نهایت به گازهای پر لذتی تبدیل میشد کل تنمو فتح کرد


#ادامه_درقسمت172موجود_درکانال متن واقعی رمان #ال_ای هست♨️ دوستان به قلم پرستو.س 

اگه دوست داری ماجرایی با یه عشق داغ و زندگی پر از #هیجان و #عاشقانه های ناب با مردای قدرتمند و #هات بخونی این رمانو از دست نده 👇👇

https://t.me/panjrekhiyal/71601

Report Page