63

63


#پارت63

#قلبی‌برای‌عاشقی


سرشو تکون داد و مشغول کارش شد نفسمو کلافه بیرون دادم نمیدونستم چیکار کنم موضوع بعدی چی رو بهش بگم 


نه باید خودمو لو میدادم .  

( رهام )

از اتاق زدم بیرون اون دختر مشغول کارش بود انقدر غرق که متوجه من نشد


دلم براش مسوخت اگه واقعیت رو میفهمید چی میشد؟؟ اگه شغل اصلی احمد اگه میفهمید احمد یه دروغگوعه چیکار میکرد؟ 


اگه میفهمید قاتل احمـــ...


با صداش به خودم اومدم 

_به چیزی احتیاج دارید؟!


_گفتی مادر احمد مرده درسته؟

سرشو تکون داد : اره 

لبمو به زبون تر کردم: خب شغل احمد و چه بلایی سرش اومده رو واسم پیدا کن!!


چشماشو رو هم گذاشت بهتر از هر کسی میدونستم الان تو ذهنش چی داره میگه! خودت خواستی اسکی خودت دنبال قاتل اومدی 


خودتم باید پاش وایستادی!  من نمیخواستم دنبال این ماجرا بیای ، من کاری بهت نداشتم نمیخواستم حقیقتو بفهمی 


خودت اومدی اسکی و حقایقی که میخوای بشنوی رو خودت باید بهشون پی ببری 


باید بفهمی مردی که عاشقت بوده واقعا کی بوده! امیدوارم اون روز نابود نشی عشقم!  


_باشه سعی میکنم هر چی زودتر بهتون خبرشو بدم.


سرمو تکون دادم و نگاه کوتاهی بهش انداختم و از در فاصله گرفتم و طرفش رفتم!

متعجب نگاهم کرد 


_تو نمیخوای بری به خانوادت سر بزنی؟ تعطیلات اخر هفته رو... 


سرشو پایین انداخت : من خانواده ایی ندارم.


دلم واسه لحن مظلومش به درد اومد کاش میشد همه چی رو بهش بگم... کاش میشد ...


_اوکی

میدونم داستان براتون گنگه اما شما هم پای به پای اسکی حقیقتو میفهمید 😘❤️

Report Page