63

63


سلام خوشگلا پارت دیروز جا مونده بود دیشب گذاشتیم اگه هنوز نخوندین اول اونو برید بخونید بعد پارت امروز رو شروع کنین💗💗

متین دیگه خفه شد اما تا روشن شدن هوا خواب به چشم هیچکدوممون نیومد 


از درد پشتم بزور روی مبل نشسته بودم...بین پام و باسنم پراز ژل بود...

توافکارم غرق بودم 

محمد اشاره کرد بریم تواتاق و گفت

+...وسایلای ضروریتو جمع کن شناسنامه و هرچی مدارک اینجا داری هم بردار...

میخاست از اتاق بره بیرون 

بازوشو گرفتم و باخجالت گفتم

-...من جایی ندارم برای رفتن...بهت که گفتم خانوادم حاضرن جنازمو بگیرن ولی نمیذارن طلاق بگیرم 

محمد جدی نگام کردو گفت


+...فقط وسایلتو جمع کن و دیگه کاریت نباشه خودم درستش میکنم

یه چمدون برداشتم و هرچی که فکرشو میکردم ممکنه بدردم بخوره انداختم داخلش


یکم بهتر شدم اومدم بیرون

برگشتم تواتاق 

با دیدن محمد که روی تخت دراز کشیده بودو دستشو روی چشمش گذاشته بود 

قدمامو آروم تر کردم 

آروم کنارش روی تخت نشستم 

دوتا ازدکمه های پیرهنش باز بود و حرکت اروم قفسه سینش نشون میداد خوابش برده 

پایین تخت نشستم و سرمو رو زانوهام گذاشتم 

فکر میکردم میتونم با متین خوشبخت شم...

حتی به سال نکشید زندگیمون...

دیلدویی که دیشب داشت باهاش عذابم میداد گوشه ی اتاق افتاده بود...

چقدر یه آدم میتونه مریض باشه...

مادرش بعد از اون شبی که گفتم پسرت مشکل داره حتی یه زنگم نزد دیگه...

شاید اگه اوناها میومدن و باهاش حرف میزدن قبول میکرد درمان شه و به اینجا نمیکشید کارمون...

سلام دوستان. اگر دوست دارید پارت های بیشتر و جلو تر رو بخونید به خودم پیام بدید و عضو کانال خصوصی رمان ناجی بشید 👇👇

https://t.me/SJo_sara


تو اون کانال روزی دو پارت میزاریم و پارتا از اینجا جلو تر هست . و پستی جز پارت رمان تو اون کانال گذاشته نمیشه🙂 هزینه عضویت ۲۲هزار تومن هست در آخر هم فایل کامل رو میدم خدمتتون. سوال دیگه ای دارید هم جواب میدم

Report Page