626

626


#کوازار 

#۶۲۶

هانیل اینبار فقط نگاهم کرد 

هیچ جوابی نداد 

نفس خسته ای کشیدم

لب زدم‌ مرسی و پریدم 

تا همینجا هم خوب بود 

هرچند جواب ندادن هانیل ...

نگرانم میکرد 

اما ...

تا همینجا هم خوب بود ...


داستان از زبان ساتی :

به آسمون سرخ نگاه کردم 

اگر میخواستم با آریل حرف بزنم 

دیگه باید میرفتم 

قبل از اینکه سام بیاد... من باید میرفتم ...

از بین جمعیت پا تند کردم به سمت ورودی مجتمع 

امروز دوتا دو رگه پیدا کردم .

اما اینبار هیچکدوم رو پاک نکردم

به پیشنهاد اخوان 

روی لباس هر دو ردیاب گذاشتم تا مسیر اونا ردیابی بشه و بتونیم رو شبکه جدید این افراد رو پیدا کنیم 

فقط مشکل این بود که ۲ نفر کمه 

ما حداقل به ده نفر نیاز داریم تا بتونیم یه شبکه تشکیل بدیم و بعد ...

اخوان از قدرتش استفاده کنه و انرژی روح اون ها رو تدیل به جریان قابل ردیابی کنه

هنوز نمیدونم جواب میده یا نه

اما خوشحالم حداقل یه ایده برای امتحان کردن داریم

خودمو به سقف ساختمون رسوندم 

اخوان تو نیمه تاریک ساختمون ایستاده بود

به سمت روشن نگاه کردم

اما خبری از سارا نبود

کل روز نبود 

من هم صداش نکردم تا بیاد

سخت بود برام ببینمش و حرفی نزنم

از طرفی ... نمیدونستم چی بگم که هم حس و نگرانیم رو بهش برسونه 

هم خوشحالیم رو

به سمت اخوان رفتم و گفتم

- سارا کجاست؟

اخوان خیره به مردم پایین ساختمون گفت 

_ جایی که باید باشه

اخم کردم و گفتم

- تو تچاینجایی پس برای تعادل اون باید اینجا باشه! اما نیست !

اخوان برگشت سمتم 

بی تفاوت خندید و گفت 

- هست ... درست الان چند قدمی تویه ... فقط نمیبینیش ... چون خانم خانم ها امروز یکم قانون شکنی کرده ! انرژی زیادی از دست داره...

با شوک گفتم

- چون فرید رو بغل کرد؟ 

ابروهای اخوان بالا پرید 

اما یهو رد خشم کل نگاهش رو گرفت و تقریبا داد زد

- چکار کرد؟

Report Page