62

62


درد نداشت...

 یه جور هوشیاری بود فقط 

مثل وقتیکه اول خوابته و از خواب میپری 

ادوارد خندیدو گفت 

- دیدی درد نداشت

چیزی نگفتم که اومد رومو شروع کرد به بوسیدن صورتو کنار گوشم 

با صدای پر از شهوتی گفت 

- ریلکس باشه بدنت وگرنه مجبورم باز از اول شروع کنم 

 هومی گفتمو اجازه دادم کارشو بکنه 

بدون اینکه حتی یه ماهیچه ام هم دخالت کنه

از زبان ادوارد :

از امیلی راضی بودم.درسته یکم دیر حرفمو گوش کرد

اما طبق خواسته من بدنشو شل کردو به چشم بندشم دست نزد 

بین سینه هاشو بوسیدمو دستمو رو تنش حرکت دادم

میدونستم الان داره حرکات منو تصور میکنه و این حس خوبی بهم میداد 

نوک سینه اش رو بوسیدمو بین پاش قرار گرفتم 

میخواستم مراعات کنم و واژنشو استراحت بدم

اما به اینجا که میرسیدم نظرم عوض میشد 

حس میکردم خیلی هم واژنش نیاز به استراحت نداره 

پاهاشو کامل باز کردم

زیر شکمشو بوسیدم 

هنوز ماهیچه هاش شل و ریلکس بود

دختر حرف گوش کن 

امیلی داشت حسابی باهام همکاری میکرد 

کنار گوشش گفتم 

- آفرین اگه همینجوری ریلکس باشی یه جایزه پیشم داری 

فقط گفت هوم و این راضی ترم کرد 

بین پاش نشستمو خودمو آروم آروم واردش کردم

تمام این صحنه و لحظه رو دوست داشتم ثبت کنم 

یه لحظه بدنشو سفت کرد

سریع با دستم به باسنس ضربه زدم که خودشو باز رها کردو کامل واردش کردم.

از ضربه اولم آه کشید...

از اون آه هایی که برنامه منو خراب میکرد

میخواستم نرم نرم ادامه بدم 

اما با این آه دیگه نتونستم

به سرعت شروع کردمو بدنش انگار با هر َضزبه من از اون ریلکسی قبل بیشتر بیرون می اومد 

انگار بدنشم مثل خودش دوست داشت منو آشوب کنه

ضرباتمو با قدرت میکوبیدمو از این تغییر وضعیتش لذت میبردم

بدون توجه به وضعیتش تمام آبمو خالی کردم داخل واژنشو خودمو بیرون کشیدم 

ناله خفه ای کردو آروم زیر بدنم موند 

نفس عمیق کشیدم بوی شامپو موهای امیلی با بوی بدن هامون ترکیب شده بودو حس خوبی بهم میداد

یکم رو تن امیلی موندم و داشت خوابم میبرد که خیسی عجیبیو رو تنم حس کردم

از رو امیلی کنار رفتمو گفتم

- خوبی؟

اما جواب نداد 

چراغ پا تختی رو روشن کردمو با دیدن خونی که نصف تختو گرفته بود شوکه شدم

Report Page