62
از اعماق وجودم اه کشیدم
که چرا زودتر باهاش اشنا نشدم
تاعصر خودمو با تکمیل کارای اراعه پروژم سرگرم کردم و از تنبلی زیاد ناهار درست نکردم و سفارش دادم
غروب بود این ساعتا دایی و حامد پیداشون میشد
دایی اومد پیشم و گفت اگه چیزی لازم داشتم بهش بگم
برای درست کردن شام تنبلیو کنار گذاشتم لازانیا درست کردم و منتظر حامد موندم
بالاخره اومد
در ورودیو بستم و قفل کردم
+...شام درست کردم میخوری؟
-...اره حتما
میزو چیدم
شام خوردیم
روی کاناپه جلوی تی وی کنارهم نشستیم و مشغول دیدن فیلم شدیم
حامد روی کاناپه دراز کشیده بود و من توبغلش بودم
دستشو اروم روی پوست بدنم کشید گرمای دستاش خیلی زود حالمو خراب میکرد
به روی خودم نیاوردم و همچنان خودمو مشغول فیلم دیدن نشون دادم
موهامو بالای سرم جمع کردو پشت گردنمو بوسید بوسهای اروم و ریزشو تا پشت کمرم ادامه داد
چشمام بسته شد حسابی غرق لذت بودم
دستامو بالای سرم قفل کردو گفت
-...اصلا سعی نکن دستاتو ازاد کنی
یکی از لباسارو برداشتو دستامو باهاشون بست
بین پام نشست و اروم خیسی بین پاهامو لمس کردو گفت
-....دختر تو عالی هستی
دستشواول اروم و بعد با حرکات تند بین پام میچرخوند
بی طاقت شده بودم و درست لحظه ای که داشتم به اوج میرسیدم دستاشو جدا کردو گفت
-...امشب خیلی باهات کار دارم بچه