62

62


بادیدن محمد کنار من اخماش رفت توهم 

اما قبل از متین.محمد گفت

+...من میدونم داشتی چه غلطی میکردی...فیلمتو که داریم...سه تا شاهد عاقل و بالغ هم هستیم...زنتو توافقی طلاق بده کاریتم به هیچی نباشه...هیچ حرفی هم پشت سرش نزن...اگه یه کلمه بگی بی آبروت میکنیم...هفت جدتم بی آبرو میشن....توکه نمیخوای همه بفهمن پسر حاجی بزرگ بازار مرررد نیست؟! .


نگاهه پر از نفرت متین بین منو محمد میچرخید


خودشو تکون میداد که دستاش ازاد شه و هرچی فوش و بدو بیراه بلد بود نثار ما کرد 

محمد خونسرد نگاش کرد و گفت


-...وقتی این دختره بیچاره رو میزدی فکرشو نمیکردی یروزی از دستت نجات پیدا کنه نه؟


متین باداد گفت

+...زنمه دلم بخواد حتی میکشمش به توچه که سرتو کردی توزندگی من ؟

محمد بااخم گفت 


-...حرف مفت نزن...یا حرفی که زدم رو قبول میکنی...یا هرچی شد پای خودته! خوددانی....


از نگاهای متین مو به تنم سیخ میشد 

اما سعی کردم ترسو توچهرم نبینه 

متین پشت هم فوش میداد و حرفای رکیک میزد ....

اما محمد ریلکس فقط با پوزخند نگاش میکرد و هیچی نمیگفت 

دم دمای صبح بالاخره دست از تقلا برداشت و گفت

-...قبوله توافقی طلاقش میدم

با پوزخند به من نگاه کردو گفت 

+...آخه هرزه تو مگه جایی برای رفتن داری ؟ طلاقتم بدم میشی یه خراب هرجایی...آخرش باز بر میگردی همینجا...فکر میکنی آقاجونت تورو برمیگردونه به خونش؟ 


محمد که تاالان ساکت بود با شنیدن این حرف متین خیز برداشت سمتش و مشتشو خالی کردتو دهن متین...

-...اون روی منو بالا نیار متین...کاری نکن فیلمتو پخش کنم...


لرزه ای به بدنم افتاد...راست میگه...طلاقم بگیرم مگه جایی برای موندن دارم؟مگه کاری بلدم بکنم؟

Report Page