62

62


#عشق_سخت 

۶۲

مهرداد ساکت بود

برای همین برگشتم سمتش

اخم تو صوتش منو شوکه کرد . با عصبانیت گفت

- چه ربطی داره مگه کسی که دو برابر تو سنش باشه عقیمه ؟

چشم چدخوندمو گفتم

- منظورم این بود ربطی به من ندارمهرداد بلند شد اونم شروع کر به لباس پوشیدن و گفت

- پس عموت باهات چکار داره؟

- چمیدونم ، میرم ببینم چه خبره.

- ریز به ریزشو بهم گزارش میدی دیبا 

بی حوصله گفتم

- باشه چشم. مگه فیلم هندیه آخه که همین امروز من اینجا به تو دادم عموم بیاد منو خواستگاری کنه.

مهرداد اخم کرد 

آروم گفت

- برام مهم نیست چیه... من رو این رابطه حساب کردم فکر در رفتن نباش

اخم کردم

خواستم جوابشو بدم

اما از اتاق رفت بیرونو گفت

- بدو دیرت شد

سریع مقنعه گذاشتمو رفتم پشت سرش و گفتم 

- چرا یه جوری حرف میزنی انگار من مقصرم که عموم باهام کار داره

از خونه زدیم بیرون و مهرداد گفت

- چون تو طوری رفتار میکنی که انگار بدت نمیاد قضیه خواستگاری باشه .

سوار آسانسور شدیم.

از دستش عصبانی بودم برای همین یهو گفتم

- آره من که دوست دارم بدم ، حالا به شوهرم بدم چرا ناراحت باشم .

یهو تو یه لحظه دست مهرداد دور گردنم حلقه شد منو چسبوند به آسانسور و خیره به صورتم گفت

- اصلا تو غلط میکنی بدم بدم راه انداختی چه برسه به اینکه به کسی جز من فکر کنی.

وحشت کردم

یهو مهرداد انگار تبدیل به یه آدم دیگه شده بود 

در آسانسور باز شد و مهرداد عقب رفت

نفس گرفتم و با ترس نگاهش کردم

با سر اشاره کرد برم بیرون و گفت 

- از لحظه ای که قبول کردی با منی دیکه حق نداری از این حرفا بزنی. بدمم میاد با لودگی حرف میزنی... مگه تو خراب هرجایی هستی بدم بدم راه انداختی .

هنگ ایستاده بودم

دستمو گرفتو از آسانسور کشید بیرون

دکمه دزدگیر ماشینشو زد و گفت 

- فهمیدی یا طور دیگه بفهمونم بهت؟

لحنش واقعا جدی و ترسناک بود

بی اراده گفتم

- فهمیدم ....

در ماشینو برام باز کرد

تا نشستم


🔞👇🔞👇👇👇 سکسی

صدای قفل شدن در از پشت سرم اومد و از جا پریدم‌

متئو دستشو از روی دکمه قفل روی میزش برداشت و تکیه داد به صندلیش 

نگاهش رو تنم بالا و پائین شد و گفت

- گزارش جلسه رو آوردی؟

سر تکون دادم و به سمتش رفتم

هیچوقت من وارد اتاقش میشدم درو قفل نمیکرد

برگه هارو کنار متئو رو میزش گذاشتم و طبق عادت کنارش ایستادم تا توضیح بدم که دستش رو باسنم نشست

جا خوردم 

به صورت متئو نگاه کردم.کاملا جدی بود و گفت

- میشنوم

با تردید برگه ها رو جا به جا کردمو با صدای لرزون شروع کردم به توضیح دادن که متئو دستشو دورانی رو باسنم تکون دادو برد در حالی که حرفمو تائید میکرد دستشو برد زیر دامنم .

ادامه در پارت ۱۱ و موجود در کانال رمان ممنوعه و هات #ساحل به اسم #رئیس_پردردسر 

رابطه ای هات و ممنوعه 

به هشتک #ریست تو کانال بخونید 👇👇


https://t.me/holo_tel/5487




Report Page