62

62

Behaaffarin

توی ربات گفته بودین پارت طولانی تر بنویسم. امروز براتون یه پارت طولانی آوردم 😍😊❤️

**

تا اینکه نگار آنلاین شد

نگار معمولا با همه چی خیلی منطقی برخورد میکرد

توی خانواده ای بزرگ شده بود که رابطه احساسی عمیقی بینشون نبود

تعریف میکرد یه بار از مامانش پرسیده:

-      عاشق بابا شدی و باش ازدواج کردی؟

مامانش جواب داده:

-      نه

نگار گفته:

-      آها پس بعد از ازدواج عاشقش شدی

مامانش نگاهی به بابای نگار انداخته و گفته:

-      نه

وقتی هم که چهره شوکه نگارو دیده اضافه کرده:

-      فقط دوسش دارم. عشق ضرورتی نداره.

نگار هم با همین افکار بزرگ شده بود

کمتر احساساتش رو درگیر تصمیمات و قضاوتش میکرد

نسبت به همه همینجوری بود.. حتی خانواده ش...

پیام هایی که بهش داده بودم رو خونده بود و با خوشرویی باهام برخورد کرد

برامون آرزوی خوشبختی کرد

گفت خوشحاله که این اتفاق افتاده و امیدواره ماهم همیشه خوشحال باشیم

یکم شوخی کرد که:

-      حالا از این به بعد شما دوتا میشین کبوتر عاشق جمع و باید ادا اصولتون رو تماشا کنیم

جفتمون خندیده بودیم

من میدونستم همچین آدمی نیستم

اصلا هم نمیخواستم تغییر زیادی توی روابط چهارتاییمون و شکل دوستیمون ایجاد بشه..

خیالم از بابت نگار که راحت شد

بابت امیر بهش گفتم

براش تعریف کردم که چقدر بد با قضیه برخورد کرده

گفتم جوابمو نمیده و فقط سین میکنه

نگار هم گفت:

-      ببین به آفرین، میدونم تاحالا هیچوقت همچین صحبتی نشده بوده، ولی مشخص بود امیر بهت علاقه منده. یکم بهش فرصت بده.. خودش جواب میده.. الان ناراحته.. طبیعیه...

نگار فکر میکرد من از علاقه امیر به خودم خبر نداشتم..

نمیدونست قبلا بهم پیشنهاد داده

البته من فکر میکردم یه حس زودگذر بوده و فراموشش کرده..

از قبل میدونستم چون از آرش خوشش نمیاد با خبر دوستی ما خیلی خوب برخورد نمیکنه،

برای همین مدام دنبال فرصت مناسب برای گفتن بود، اما فکر هم نمیکردم انقدر واکنشش تند باشه..

عذاب وجدان داشتم..

دوست نداشتم از دستم برنجه

برای همین بازم به امیر پیام دادم

بازم سین کرد و جواب نداد

قبلا چهارتایی راجع به آهنگای مورد علاقمون حرف زده بودیم

من گفته بودم اهنگ این آخرین باره از ابی رو خیلی دوست دارم

امیر هم همین آهنگو گفته بود..

آهنگ رو براش فرستادم و زیرش نوشتم:

-      این آخرین باره من ازت میخوام برگردی به خونه...

سین نکرده بود

امیدم داشت بیشتر میشد

حتما داره عصبانیتش کم میشه و وقتی پیاممو ببینه آشتی میکنه..

با خودم اینجوری فکر میکردم..

یه ساعتی گذشت

هر دقیقه چک میکردم که ببینم سین کرده یا نه..

از اون طرف آرش هم روی مخم بود

مرتبا میگفت چرا امیر باید اینجوری کنه؟ اصلا به اون چه!

در گیرودار جواب دادن به غر زدنای آرش هم بودم که بالاخره امیر پیاممو سین کرد

زل زده بودم به صفحه چتش تا ببینم چی میگه..


Report Page