#61

#61

مـْ͜ुٞـᬼٞـ۪۪۪ٞٞٞ͜͡ــیتـْ͜ुٞـᬼٞـ۪۪۪ٞٞٞ͜͡ـرا

الیاس بلند ومتعجب گفت:کیه؟ از جلوی در به پذیرایی دید نداشت..چند نفس عمیق کشیدم واز در فاصله گرفتم و گفتم:نظافتچی ساختمون بود.. قبض و گذاشت لا در رفت آهانی گفت که یکهو صدای بلند گلاره تو خونه پیچید:میدونم تویی سودا در و باز کن نگاهمو تو صورت پر اخم الیاس دوختم کلافه گفتم:الان میام و سمت در رفتم و بازش کردم با خشم گفتم:چیه؟جلو در خونه ی من چکار میکنی؟ با غیض گفت:نمیدونی هامون کجاست؟یک ساعته پشت درشم در و باز نمیکنه گوشیشم خاموشه شونه بالا انداختم و لبخند حرص دراری زدم و گفتم:من چمیـدونم .. تموم شد کارت؟ با خشم و نفرت نگاهم کرد و گفت:اگه فقط هامون به خاطر تو منو بذاره کنار پدرتو در میارم قهقه زدم و گفتم:بیا برو تو کونم رنگی درا.. زنیکه ی هرزه تو شوهر داری میفهمی؟با وجود شوهر دار بودنت هول یکی دیگه ای؟ با صدای الیاس ..صدام قطع شد _چیشده سودا؟ گلاره نیشخندی زد و گفت:ادامه بده دختره ی احمق.. ببین یک بار دیگه دور ور هامون ببینمت برات بد میشه و روکرد سمت الیاس و گفت:مشخصه دوست پسرشی که اینطوری داره نگام میکنه دوست دخترت زیر خوابه جلوشو بگیر تا رسواش نکردم و با لبخندی موزی رو گرفت و پشت کرد بهم و سمت واحد هامون رفت دستی تو موهام کشیدم سمت الیاس برگشتم و در و بستم با سردی نگاهم کرد..

Report Page