61

61


زیر لب گفتم

- میسوزه 

با این حرفم ضربا دیگه ای زدو گفت 

- اگه خودتو رها کنی فقط لذته ...

اما لذت نبود

بازم سوخت 

ادوارد دستشو رو جای ضربه گذاشتو دست کشید.خندیدو گفت

- چه داغ شده ...

پبراهنو از تنم بیرون آوردو دستشو رو کمر و باسنو رونم کشید 

شورتمو پائین دادو شلاقو دوباره زد با پشتم 

باسنم سوخت 

چنان که انگار پوستش شکافتا شد 

ادوارد خندیدو گفت

- خودتو شل کن امیلی ... شل کن برا رابطا هم اذیت نمیشی ...

با این حرف منو چرخوند رو تخت 

بخاطر چشم بند نمیدیدم کجاست

تو ذهنم تصورش میکردم رو به رومه و داره منو نگاه میکنه

از فکر به نگاه پر از شهوت ادوارد بین پام خیس شد 

تو این شرایط

بل این درد

بازم ادوارد منو تحریک میکرد 

یا بهتر بود بگم فکر ادوارد 

چون خودشو که نمیدیدم 

ادوارد دستشو بین مام کشیدو ناخداگاه از این تماس خودمو عقب کشیدم 

دوباره شلاق تو رونم فرود اومدو گفت 

- تکون نخور امیلی ... خودتو بسپار به دست من . شل کن... شل 

نفس عنیق کشیدمو سعی کردم به حرفش گوش بدم

دوست نداشتم بازم درد بکشم 

اما ادوارد که انگشتشو بی هوا واردم کرد ناخداگاه باز بدنم منقبض شدو خودمو جمع کردم

ادوارد با شلاق به رون دیگه ام ضربه زدو گفت 

- تا یاد نگیری همینا... چنتا ضربه بزنم تا یاد بگیری ریاکس باشی زیر دست من؟

بازم ضربا زو

اینبار به پهلوم

تنم میسوختو درد داشت

تمرکز کردم 

به اندامم

رهاشون کردم

اما ترس از برخورد شلاق با تنم بدنمو منقبض میکرد

حتی قرل اینکه شلاق بهم بخوره

لبمو مکیدمو ادوارد با شلاق به روی سینا ام ضربه زد 

خیلز وحشتناک بود 

شاید محکم نمیزد

اما میسوخت 

کلافه نفس خیلی عمیقی کشیدمو بدنمو شل کردم

بسه دیگه امیلی... رها کن خودتو... بدتر از این نمیشه که 

ادوارد گفت 

آفرین... شل کن ...

نمیدونم از کجا فهمید شل کردم

اما از تشویقش خوشم اومدو ادامه دادم 

ذهنم از این فضا و مکان رها شدو بدنمو شل و رها کردم 

ادوارد دستشو رو شکم و رونم کئدو گفت 

- حالا حوب شد عزیزم 

عزیزم ته جمله اش دلمو خالی کرد که انگشتشو دوباره واردم کرد

اینبار تکون نخوردم 

فقط ورود انگشتش داخل واژنمو تو ذهنم مجسم کردم 

لذت بخش بود 

یهو با ضربه شلاق دوباره از جا پریدم

اما ...

اما دیگه دردی نداشت ...

Report Page