61

61

بهشت تن تو

روی تخت انداختتمو کاملا روم خیمه زد .


سرشو تو گودی گردنم برد و شروع به خوردن کرد .

نفساش داغ و نامنظم بودن ...

میتونستم حس کنم چقدر توی اوجه !

دستمو نوازش وار روی بازوهاش میکشیدم که حس کردم مردنگیش داره بزرگ میشه .


لبخند معنا داری بهم زد و چونه ام رو با دستش گرفت .


انقدر نزدیکم بود که صدای نفساش رو میشنیدم و گرماشو روی صورتم حس میکردم.


بوی عطر تلخِ مطبوئی توی نفسهاش بود !

لبهاش رو مماس با لبهام قرار داد و آروم شونه ی راستم رو با دست دیگش گرفت، چشمهامو بستم و منتظر موندم تا هرکاری میخوادو بکنه !!


تمام حواسم پیش صدای اس ام اسی بود که توی آسانسور شنیدم !


همونطور که چونه‌ام رو گرفته بود آروم کمی فشارش داد و از همون فاصله لبهامون گفت: 

_چشما باز!

چشمهامو باز کردم، وقتی چشمهای رنگش رو از اون فاصله میدیدم سرگیجه میگرفتم زیر لب گفتم :

+ آخه …

لبهاشو محکم چسبوند به لبهام و حرفمو قطع کرد ، سریع ازم جدا شد و گفت :

_هیسسسس خوشگل کوچولوی من !

از اینکه بهم گفت کوچولو حرصم گرفت اما اون مالکیتش نسبت به خودم رو دوست داشتم .

برای همین لبخند کوچیکی گوشه ی لبم نشست ، گوشه ی کج شده ی لبم رو بوسید و باز آروم گفت :

_لبخندتو بخورم !

اینبار خندم بیشتر شد ، انگار دیگه حس نمیکردم بازیچه‌ی منه !

تو چشماش نگاه کردم، دیگه سرم گیج نمیرفت!

انگشتهاشو روی گردن و شونه هام حرکت داد و آروم شونه های لختم رو بوسید…


چشمهام ناخودآگاه بسته شد و وقتی بازشون کردم لبای تام داشت به سمتم میومد .


لبهامو لای لبهاش میگرفت و ول میکرد ، زبونش رو میکشید روی لبهام و بعد میبوسید .

 منم همراهیش میکردم اما یهو لباش بی حرکت شد !! حس کردم منتظرِ یه حرکت از منه برای همین لبهامو باز کردم و خواستم لب پایینش رو لای لبام بگیرم که زبونشو کرد توی دهنم و شروع کرد به بازی با زبون من .


از خلاقیتش توی سکــ× ـــس خوشم اومده بود با لبخند همراهیش میکردم و ته دلم قلقلک میشد !

نوک برآمده سینه هام و باسنم رو همزمان فشار میداد که یه آه کشیدم و انگار بدجوری وحشیش کردم !


شورتمو لامبادمو کشید رو به بالا جوری که همون یذره که بود رفت لای واژنم و لبه های واژنم از دو طرف بیرون زد !!



 تو چشمام نگاه میکرد و واژنم رو با حرکت دستاش تحریک میکرد !!


خودش هم کامل لخت شد و روم خیمه زد !

سر مردونگیش رو بین واژنم حرکت میداد و بازی میکرد !


حسابی خیس شده بودمو بی طاقت !!

 دستمو گرفت و زیر لب گفت : 

_آماده ای ؟!


سری تکون دادم که برم گردوند و ازم خواست پایین تنمو بالا بدم‌.


دو طرف باستنمو از هم باز کرد و با حرکت دستش ســ* ـــوراخ واژنم رو پیدا کرد .


مردنگیش رو با یه ضربه واردم کرد و بلافاصله شروع کرد به ضربه زدن !


کش شرتمو گرفته بود و همونطور که از پشت ضربه هاشو میزد شرتمو میکشید تا از جلو روی واژنم فشار بیاره .


آه های غلیظ میکشیدمو حس میکردم کل وجودم منقبض شده !


واژن تپلم نبض میزد و تام هم محکم تر ادامه میداد .


نمیدونم چند دقیقه گذشته بود که خودشو سریع ازم بیرون کشید و آبشو روی کمرم ریخت .


نفسشو محکم بیرون داد و کنارم افتاد !


با دستمالِ کاغذی اول خودش و بعد منو پاک کردم و توی آغوشش گرفتتم .


فاصله بینمون رو پر کردمو با لحن آرومی گفتم :

+تام ؟!

دستشو دور کمرم حلقه کرد و گفت :

_جانم

+آخر این رابطه به کجا می رسه ؟


سوالی نگاهم کرد و پرسید :

_منظورت چیه !؟


+من اصلا حوصله‌ی یه رابطه بی هدف رو ندارم !


ار حرفم حسابی جا خورده بود و نمیدونست چی بگه !!


تیکه تیکه گفت :

_اما ... یکم زود برای این حرفا .


پوزخندی بهش زدمو گفتم :

+باشه پس ببینم چی پیش میاد!


لبخندی زد و گفت :

_ من سرانجام این رابطه امیدوارم اما فقط نمیخوام عجله کنم .


سری تکون دادمو چشمامو روی هم گذاشتم .

خیلی طول نکشید که تام خوابش برد .

آروم از توی بغلش بیرون اومدمو به سمت پذیرایی رفتم


باید میفهمیدم اون sms چی بود !


دل تو دلم نبود برای خوندنش .


زیپ کیفم رو باز کردمو گوشی رو از توش برداشتم.


اسم لوکاس کنار شکلک پیام بالای صفحه گوشیم افتاده بود.


سریع بازش‌ کردمو متنشو خوندم .


( فکر میکردم حست بهم جدیه اما ... بگذریم مهم نیست امیدوارم به انتقامت برسی )


نفسمو عمیق بیرون دادمو sms های لوکاس رو پاک کردم .


کاش میشد لوکاس کمکم میکرد !


اشکی از گوشه چشمم ریخت و روی‌کاناپه دراز کشیدم .


باید تو اولین فرصت باهاش حرف میزدم !


Report Page