61

61


#کوچولو_دلربا 

#۶۱ 

ویسا داد زد

- صبر کن 

داد زدم

- دلا به پدرت توضیح بده 

با تمام سرعتم دوئیدم سمت اون مرد

از محدوده پارک خارج شد

دوئید سمت یه ماشین سدن مشکی 

از بین خیابون شلوغ داشت رد میشد که

داد زدم

- هی ... مارتین چقدر بهت میده... من بیشتر میدم 

با این حرف من

وسط خیابون ایستاد و برگشت سمت من 

بلند گفت

- داری ماهی ۴۰ هزار دلار بدی؟

هنگ ایستادم 

خواستم بگم بخاطر این کار ماهی ۴۰ هزار تا میگیری؟

اما پوزخندی تحویلم داد و سریع چرخید تا بره

بخاطر این حرکت متوجه ماشینی که کنارش بود نشد 

ماشین به بدنش برخورد کردو مرد پرت شد جلو تر 

صدای بوق ممتد و منحرف شدن ماشین ها اومد و دوئیدم به سمتش

سرش به زمین خورده بود و دورش خونی بود 

یه مرد رفت بالا سرش و گفت

 - زنگ بزنید آمبولانس ... نبض داره ! 

لعنتی ...

آروم عقب رفتم‌

کاش میمرد حداقل 

حالا هم امیدوارم به بیمارستان نکشه

برگشتم سمت پارک 

خبری از دلا و پدرش نبود

یعنی رفته بودن؟

لعنتی ...

سر جایی که ترکشون کردم ایستادم

اطراف چک کردم 

خبری نبود

نفس خسته تی کشیدم و رفتم سمت دریاچه

البته که من میخواستم دلا رو بدم به پدرش ...

اما خب... انتظار نداشتم اینجوری بره

لبه دریاچه ایستادم که صدای در دلا اومد 

- نیک ... ریتون... درسته؟


تو کانال خصوصی #کوچولو_دلربا خیلی جلو تریم . اونجا روزی ۲ پارت داریم. رمان که تموم شه هم فایل کامل بی سانسور میدیم به اعضا. هزینه عضویت فعلا فقط ۱۸ تومنه . همین الان برای عضویت اقدام کنین 💋👇🔞

https://t.me/mynovelsell/1343

Report Page