61

61

دمی گاد

61

لعنتی .... بوروس لعنتی ... تو چرا باید انقدر عوضی و هم زمان ماهر باشی

جوابشو میدونستم 

چون من دنبال عوضی های ماهرم 

وگرنه اینهمه مرد سالم و خوب 

چرا چذبشون نمیشم ؟

بوروس خودشو به پشتم فشردو گفت 

- دوست دارم این پشتو افتتاح کنم 

سریع ازش جدا شدم

یه پیراهن از تو کمدش برداشتمو گفتم 

- شرمنده ... تو تا همینجام خیلی زیادی بهت خوش گذشته

بوروس از حرفم بلند خندیدو گفت 

- به تو هم همینطور 

چرخید سمتم و گفت 

- مسلما این حال الان من برای تو هم هست. نگو تحریک نشدی 

چشمی چرخوندمو در حالی که پیراهنو میپوشیدم گفتم 

- بله هست اما من بلدم چطور خودمو مدیریت کنم 

اومدم بی خیال دکمه های پیراهنو ببندم که بوروس خودشو چسبوند بهم 

دستش دورم حلقه شدو گفت 

- منم بلدم عزیزم 

بازوهاشو گرفتم تا هولش بدم عقب 

اما پشتم کوبیده شد به دیوار 

از زمین بلند شدمو تا بخواب جواب این عوضی جذابو بدم حرکت اولو زد 

لعنتی بوروس... 

تو چرا انقدر خوب بلدی با بدن من برخورد کنی 

ناله ام تو اتاق پیچیدو بوروس بدون حروم کردن لحظه ای حرکاتشو شروع کرد 

جیغ من و آه مردونه بوروس بلند شدو آروم خودشو عقب کشید

پاهام که به زمین رسید دیگه مکث نکردم 

رفتم سمت در 

دکمه هامو بستمو بدون تعلل زدم بیرون 

از زبان بوروس 

به در باز و قاب خالی بدون آنی نگاه کردم

چی شد ؟

احساس میکردم از من سو استفاده کرده 

برای اولین بار تو عمرم چنین حسی داشتم

لذتشو برده و رفته 

درسته منم به اوج رسیدم اما الان انتظار نداشتم اینجوری بزاره و بره .

نفسمو با حرص بیرون دادم

برگشتم سمت کمد و لباس هامو برداشتم

دختره پر رو دیوونه 

فقط حیف که تو تخت خیلی خوب بود ... لعنتی ...

انقئر خوب بود که میدونستم دیگه هیچ دختری جذبم نمیکنه 

آنی خودش یه طلسم بود. یه طلسم واقعی ...



Report Page