60

60


#رئیس_پردردسر 

#۶۰

متئو اول انگار منو ندید

شایدم باورش نشد منو دیده

چون بعد چند ثانیه ابروهاش بالا پرید و لب زد 

- مارگارت ؟!

بدنم خشک شده بود

دهنم باز و بسته شد.اما صرام در نیومد 

متئو از لبه استخر فاصله گرفت

نگاهم افتاد رو اندام خیس و عضلانیش که تو آب جذاب تر از قبل بود و گتئو گفت

- خوبی مارگارت

زود نگاهمو برداشتم

گلوم رو صاف کردم و گفتم 

- ام ... من باید چندتا امضا ازتون بگرم

به متئو نگاه کردم که گفت 

- امضا !؟ برا امضا اومدی؟

سر تکون دادم

پوزخندی زدو به سمت انتهای استخر رفت

پشتشو تکیه داد به دیواره استخر و گفت 

- باشه ... بزارش رو نیمکت ها امضا میکنم 

به نیمکت و گزارش تو دستم نگاه کردم و گفتم

- نمیشه الان امضا کنید !؟ فردا باید ارسال بشه!

- ساعت کاری تموم شده مارگارت

حرفشو با طعنه زد

انتظار این رفتارشو نداشتم

من فقط چندتا امضا میخواستم ازش

نه بیشتر 

چرا داشت اینجوری رفتار میکرد

با تردید گفتم

- میدونم قربان... فراموش کردم ... 

متئو شیرجه زد داخل آب 

شنا کرد سمت من

دوباره لبه استخر از آب اومد بیرون 

صورتسو دست کشید

موهاشو عقب داد و گفت 

- مارگارت ... من تو تایم استراحتم ... فکر کردم اومدی بهم جواب بدی! وگرنه میدونی که طبق قانون الان باید اینجارو ترک کنی 

مردد گفتم

- متیو ... من هنوز فکر هامو ‌‌‌...

پرید وسط حرفم و گفت

- مارگارت ! تو به اندازه کافی وقت داشتی ! برام من جوابت مشخص شده.

دوباره عقب رفت و گفت

- جوابت از نظر من نه هست! مگه اینکه الان لخت شی بیای پیش من ! 

دهنم باز موند.

جوابم نه؟

نه نه نه !

جوابم نه نیست 

من میخوام تو حصار این بازو ها گم شم و بدن متیو حس کنم

درسته ممکنه قلبم بشکنه

اما دوست دارم تجربه کنم

نفس عمیق کشیدم‌

به درک که مایو نیاوردم

به درک که لاغر نیستن 

کفش هامو بیرون آوردمو پاهامو رو کف خیس استخر گذاشتم.

به متیو نگاه کردم که ابروهاش بالا پریده بود

کیفم رو روی زمین گذاشتم

برگه هارو گذاشتم رو کیفم و کتمو بیرون آوردم

نگاه متئو روم سنگینی میکرد

اما دوست نداشتم کم بیارم

دکمه های پیراهنم رو دونه دونه... باز کردم

Report Page