60

60


شوکه برگشتم سمتشو گفتم 

- من که هنوز انتخاب نکردم

خندیدو نگاهش رو تنم چرخیدو گفت 

- منظورم ستی که پوشیدیه 

با خجالت لبخند زدم 

ادوارد اومد سمتم 

منو کشید بغلشو دستش رو کمر و باسنم حرکت کردو گفت 

- البته که بدون اینا بهتره 

با این حرف سوتینمو باز کردو از تنم بیرون آورد 

سریع گفتم 

- ادوارد... مارتا منتظرمونه 

آهی کشیدو رو سینه هامو بوسید

اما عقب رفتو گفت 

- یه لباس بپوش تو ماشین راحت باشم 

هنگ نگاهش کردم

اما چشمکی زدو رفت بیرون

امشب برای شام با مارتا قرار داشتیم 

این مدت ادوارد خیلی خوب بود

هرچند هنوز چشمم رو میبست

هنوز رابطه هامون خشن بود

اما از تحقیر و توهین خبری نبود

جاش بوسه و نوازش بود 

منم سعی میکردم ادوارد رو عصبانی نکنم

میدونستم داره میره پیش تراپیست 

اما نمیپپرسیدم مشکل چیه . 

سریع یه پراهن پوشیدم که آزادی عمل خوبی به ادوارد تو ماشین بده و موهامو دورم ریختم

هنوز سختم بود موهامو بالای سرم ببندم 

خواستم برم بیرون یهو مردد شدم

شورتمو بیرون آوردمو تو کیف دستیم گذاشتم 

رفتم تو پذیرایی


فایل کامل همه رمان های من اینجاست 👇

https://t.me/mynovelsell/748

Report Page