60

60


دوستان میدونستین یه رمان دیگه با همکاری بنفشه جون تموم شده؟

رمان تجربه عشق خاکستری فایل کاملش اینجا برای فروش موجوده

https://t.me/mynovelsell

البته که رایگانش هم بصورت پارت به پارت و روزانه تو کانال آگاپه قرار میگیره

@aagaape

60

- افتخار دادی

خندیدو رفت . 

اما دل منم با خودش برد . فرداش هم رفتم دنبالش . حرف و خنده و لبخند 

شبشم با هم برنامه نویسی کار کردیمو تا مترو رسوندمش 

اما نمیشد . نمیشد جدی بهش بگم آقا من ازت خوشم اومده

میخوامت 

میخوام مال من بشی و لمست کنم 

نمیشد بگم وقتی دستمون بهم میخوره چه حسی دارم

نمیشد بهش بگم هنوز شبا همون بغل کردن کوتاهش رو مرور میکنم

ضربه ای که دفعه قبل از بیان احساسم و ابرازش خورده بودم چنان سنگین بود که اینبار راهمو بسته بود 

پنج شنبه بود من طبق روال زندگیم مشغول کار بودم 

ساعت حوالی 8 شب بود که آلا پیام داد پسر خاطره به دنیا اومد 

زنگ زدم بهش خیلی خوشحال بودو ذوق داشت

منم عجیب خوشحال بودم 

اذیتش میکردم میگفتم تو یعنی خاله شدی؟ تو خودت فنچی و بچه ای

اونم حرص میخورد و میگفت خودتی .

هی میگفتم بچه رو ندن بغلت بندازی تو یه کیلو بار بیشتر نمیتونی بلند کنی 

اون شب خیلی با هم شوخی کردیم

خیلی خوشحال بود

بهش گفتم فردا اگر وقت داره باهام بیاد خرید هدیه برای بچه خاطره .

البته من میخواستم کارت هدیه بدم بهش که شاید کمک خرجی باشه برای اونا

اما در کنارش دوست داشتم هدیه غیر نقدی هم بدم 

آلا اول قبول کرد اما صبح جمعه زنگ زد که نمیرسه و خیلی کار دارن .

قرار شد شنبه بعد از کار بریم خرید 

شنبه که اومد با یه جعبه بزرگ شیرینی اومد 

با خوشحالی و ذوق شیرینی رو به همه پخش کردو با چای برام آورد

البته دیگه آبدارچی داشتیم اما آلا هروقت با من کار داشت خودش چای میریخت میاورد 

درست شبیه این زن و شوهرای تو سریالای ایرانی

Report Page