6 tabdil

6 tabdil

رمان تبدیل شده به قلم ملودی

سلام خوشگلا پارت امروزو طولانی تر نوشتم . انشالله فردام عکس شخصیتارو میذارم.

راستی دوستانی که میگن لینک پارت ۴ باز نمیشه چک کردم و دادم ده نفر دیگه چک گردن باز شده. احتمالا مشکل تلگرام خودتونه . من نمیدونم چرا براتون باز نشده اما حتما با یه گوشی دیگه چک کنین باز میشه . ماچ به کله کچل همتون . اگه کچل نیستین هم که ماچتون پرید.

یادتون نره هشتک #تبدیل مربوط به لینک پارت رمانه راحت با سرچش پیداش کنین 🥰😍

اینم پارت 🥰


با لمس گردنم یهو خشک شدم 

گردنم ...

اتفاقات مرور شد

تو کارگاه 

برق رفتو یه چی رفت تو گردنم

یه مرد بود بدنشو پشتم حس کردم

الیور نبود چون صداش از رو به رو اومد 

رو گردنمو دست کشیدم 

هیچی نبود 

دوئیدم سمت در و تو شیشه در چک کردم گردنمو

هیچی نبود 

باز سرم گیج رفت 

توهم نبود مطمئنم

کلافه بودم که صدای الیور منو از جا پروند

- کیت ... کجا بودی؟ 

با اخم برگشتم سمتشو گفتم

- من وسط کارگاه بخوش اومدم

ابرو بالا انداخت

به صورتم نگاه کردو گفت

- تو کارگاه نبودی وقتی من اومدم بیرون. اما چرا انقدر رنگت پریده ؟

کیفمو از دستش گرفتمو گفتم 

- خیلی ضعف دارم بعدا حرف میزنیم

خواستم برم که دشتمو گرفتو گفت

- بیا میرسونمت با موتور اومدم 

واقعا از سوار شدن به موتو وحشت داشتمو گفتم

- نه مرسی اتوبوس آخر هنوز نرفته

قدم هامو تند کردمو به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم 

نشستم رو نیمکت ایستگاهو گوشیمو چک کردم تا اتوبوس بیاد

پیام از مامان بود

گفته بود زنگ بزنم

حال نداشتم

گوشیو گذاشتم تو جیبم . انوبوس اومدو وقتی رسیدم خونه فقط رو تخت بیهوش شدم 

یه خواب سفید و بدون هیچ رویایی 

داستان از زبان بروس:

خب ... حالا باید میرفتم ...

دیگه هیچ بهونه ای برای موندن نداشتم

اول موندم تا خیالم راحت باشه کسی پیداش میکنه !

بعد موندم تا خیالم راحت باشه به خونه میرسه! 

اما الان چی؟

الان که با لباس زیر صورتیش رو تخت خوابیده چرا ایستادم اینجا ؟

با عصبانیت به خودم گفتم

- نکنه منتظری بیدار شه !!

کلافه از روی بالکن تراسش پریدم

بسه بروس ... بسه ...

دوباره برگشتم پایگاه 

اما باز انگار یه دست نامرئی منو به سمت بیرون میکشید

میدونستم تا خودمو با چیزی مشغول نکنم نمیتونم از این دختر عجیب دور بشم

برای همین رفتم سمت اتاق مری 

هم ببینم حالش خوب شده یه نه

هم ببینم جک در چه حاله

تقه ای به در اتاقش زدم و وارد شدم

با دیدن جک رو تخت وسط اتاق مکث کردمو عصبانی گفتم

- این اینجا چکار میکنه؟

تام و مری برگشتن سمتم

هر دو تقریبا شوکه بودن 

به سمتشون رفتم که مرسی با شوک گفت

- مرده ... جک مرده بوروس...

Report Page