59

59


59

نمیتونستم کیت رها کنم 

برای همین اونو بغل کردم پشت سر پدر کیت دوئیدم

سرعتش خیلی زیاد بودو میشد راحت فهمید یه خوناشامه

هیچ موجودی تو سرعت با خوناشام ها رقابت نمیکنه

داشتم بهش میرسیدم که حس کردم کسی دنبالمونه 

سرلتمو بیشتر کردمو از گوشه چشم دیدم چندتا خوناشام سمت راستمو گرفتن

چند نفر هم سمت چپم

میتونستم حس کنم پشت سرمم هستن 

من مشکلی با نابود کردن خوناشام ا نداشتم

اما الان دو نفر همراهم بودن که خیلی راحت میمردن

کیت و پدرش

منتظر حمله خوناشاما بودم

اما هیچکدوم حمله نمیکردن 

انگار داشتن مارو به سمتی میکشوندن

تو ذهنم مسیر مرور کردم

خدای من

یهو ایستادمو همه از ما رد شدن

کیت جیغ کشید 

- فرار کردن بوروس 

ایستادمو گفتم

- این یه تله است 

- پدرم بوروس 

گذاشتمش پائینو گفتم 

- اونا میخوان مارو به زمین طلسم شده برسونن

- خب میخوای بزاری پدرمو ببرن؟

- نه ... صبر میکنیم اینجا 

- چرا 

- چون الان برمیگردن 

طبق حرفم همه برگشتن 

تو چشم بهم زدنی همه دورمون ایستادن

خوناشامی که پدر کیت برده بود نبود 

یکی از اون خوناشام ها جلو اومد و رو به کیت گفت 

- اگه پدرتو زنده میخوای با من بیا 

کیت بد ترس به من نگاه کرد که گفتم

- اگه میخواین زنده بمونین پدرشو برگردونین‌

پوزخندی زدو به سمت من حمله ور شد

داستان از زبان کیت 

بوروس منو به خودش فشردو به خوناشامی که بهمون حمله کرده بود حمله کرد 

دوست داشتم منم میتونستم کاری کنم

نه اینکه یه موجود سر بار باشم 

بوروس با یه دست خوب از پس اون خوناشام کثیف بر می اومد

برای همین چند دقیقه نگذشت که دوتا خوناشام دیگه هم بهمون حمله ور شدن 

حالا شده بودن سه به یک

Report Page