59

59


۵۹

ابروهام بالا پرید

لباس مخصوصا لباس خواب 

حالش خوش بود ؟ این حرف ها اونم الان؟ 

 کیوانلبخندی به سکوت من زد و گفت

- نگار... من دوست دارم برام لباس های متنوع بپوشی. خودم برات هر مدل لباس خواب بخوای میگیرم اما ترجیح میدم خودتم سوپرایزم کنی.

سکوت کردمو به صورتش نگاه کردم

داشت منو نگاه میکرد اما انگار تو افکارش بودو گفت 

- دوست ندارم کار کنی، تو خونه میخوام تمام وقت در اختیار من باشی. هر لحظه خواستم در اختیارم باشی. هر جا که خواستم .

بازم فقط نگاهش کردم

دستی تو موهای پر پشتش کشید 

بلاخره به چشم هام نگاه کردو گفت

- من رابطه از عقبو دوست دارم... خیلی راجع بهش خوندم که چطوری باشه تا تو هم اذیت نشی ... 

انگار از سکوتم خوشش اومد

فکر کرده بود این سکوت یعنی با همه چی موافقم .

لبخندی زدو گفت 

- پاشو بیا اینجا ببینم 

با این حرف به رون پاش اشاره کرد که برم بشینم‌

ناخداگاه پوزخند زدم 

بلند شدمو کیوان دست هاشو باز کرد برم سمتش 

اما من رفتم سمت در 

کیوان سریع بلند شدو گفت

- کجا؟

- خونه!

با این جواب مانتوم رو از رو چوب لباسی برداشتم که کیوان بازومو گرفت و 

منو کشید عقب 

خواستم هولش بدم‌

اما یهو وحشی شده بود 

با دستم منو کشید 

دست دیگه ام رو تو مشتش گرفتو پشتمو کوبید به دیوار 

شوکه آخم بلند شد که بدنشو به بدنم فشردو به زور سعی کرد لبمو ببوسه 

تقلا کردم‌

با تمام وجود 

سرمو به زور دور کردم

اما اون به زور لبمو بوسیدو مکید 

مچ دستام درد گرفته بود

فشار بدنش به بدنم نفسمو برده بود 

همه خاطرات قبل و کابوس هام بصورت بد تر داشت تکرار میشد 

با پام سعی کردم بهش لگد بزنم

اما کنار برو نبود 

لبمو گاز گرفت 

دستمو ول کردو سینه ام رو تو دستش چنان فشار داد که نفسم رفت

با دست آزاد شده ام چنگ زدم تو موهاش و کسیدم تا سرشو از خودم جدا کنم اما مچ دستمو چنان محکم گرفت که حس های دستم رفت 

دستمو کشبد پائینو از رو شلوار با آلتش زد 

تمام مدت در حال تقلا بودم

باز دستمو ول کرد 

مشت زدم به تنش 

بی فایده بود

زورش خیلی بیشتر از من بود 

لبمو ول نمیکرد

گاز میگرفتو میمکید 

از درد و استرس و این حال بد داشت نفسم میرفت که دوباره دستمو گرفت 

برد پائینو اینبار با لمس آلت کیوان که از شلوارش بیرون آورده بود خشک شدم 

خشک مثل چون خشک 

دستمو گذاشت رو آلتشو مشتشو دور دستم حلقه کرد و گفت 

- امروز تا زن من نشی از اینجا بیرون نمیری! 

زن ؟ زنش؟!

دستمو با شتاب عقب کشیدم 

کیوانو هول دادم

اما تکون نخورد 

داشتم بالا میاوردم

معده ام در حال انفجار بود

کیواک با نیش باز گفت 

- بزار ببینم خیسم کردی؟

با این حرف دستشو خواست ببره تو شلوارم که بالا آوردم

درست تو صورت کیوان 

نفسم بالا نمی اومد

دلم میپیچید

کیوان شوکه عقب رفتو داد رد 

- عوضی ...

رفت سمت سرویس 

افتادم رو زمین دو دوباره بالا آوردم رو سنگ ها

Report Page