58

58

آموروفیلیا

میدونستم میخواد منو از کوره در ببره 

برای همین آروم دستمو به سینه زدمو گفتم

- الکس ... نگفتم پارتنر یا برده جنسی که ! گفتم دوست دختر ! معنیشو میفهمی؟

بیخیال خندید و گفت 

- ادوارد تو که اهل این چیزا نبودی 

- الان که میبینی هستم

- جدا میخوای بگی اون دختر آلبالوئی میخوای تو رسانه ها به عنوان دوسا دخترت نشون بدی؟

- چه فرقی برا تو داره خب؟ 

- هیچی فقط دوست دختری که خیلی خوشگل باشه همش دردسر ادوارد اینو میدونی دیگه ؟

- تو از کجا میدونی فکر نکنم تجربه اش رو داشته باشی

از حرفم که کنایه ای بهش بود خندیدو گفت 

- تو عوض شدی ادوارد ... حواست باشه ...

پوزخند زدمو گفتم

- حواسم هست اما تو بیشتر حواست باشه الکس من رو امیلی حساسم 

ابروهاش بالا رفتو گفت 

- نترس اگه اونم مثل تو براش رابطتون مهم باشه به حساسیت تو نیازی نیست 

چشمکی زدو رفت سمت واحدش

اما قبل اینکه بره تو گفت

- راستی فرداشب مهمونی شام خیریه مارتاست درسته؟ 

اصلا یادم نبود

فقط هومی گفتم که الکس گفت

- خوبه پس میبینمت ! یا بهتره بگم میبینمتون؟!

منتظر من نموند

چشمک خبیصانه ای زدو درو بست 

کلافه نفسمو با حرص بیرون دادم

لعنتی ... 

من قصد رو کردن امیلی رو نداشتم 

میخواستم ازش به عنوان نفوذی به رقبام استفاده کنم

برای همین نباید تو مجله ها معروف میشد

اما برای گرفتن حال الکس ....

دست بردم تو موهام

بهتره بعد رتجع بهش فکر کنم

الان مارتا و امیلی زیادی با هم تنها مونده بودن

درو باز کردمو رفتم داخل

با دیدن مارتا و امیلی که داشتن میز شامو برا سه نفر میچیدن خشک شدم

مم به دیدن این صحنه ها عادت ندارم

قبل اینکه من چیزی بگم مارتا برگشت سمتمو گفت 

- امیدوارم از اینکه دعوت امیلی رو برای شام قبول کردم ناراحت نشی. خوراک بیف خیلی خوشبویی درست کرده 

سریع تو نقشم رفتم.لبخند بزرگی زدمو گفتم

- دست پخت امیلی حرف نداره ...

به سمتشون رفتم 

امیلی با خجالت نگاهم کرد

خب این دختر بازیگر خوبی بود 

انتظار نداشتم واقعا شام درست کرده باشه

اما دیس خوراک هوس انگیز رو میز نشون میداد کارش درسته .هر سه نشستیم که مارتا گفت 

- خب ... بهم بگین چطوری رابطه تون انقدر جدی شد

Report Page