574
#زندگی_بنفش
#۵۷۴
بلند شدم و رفتم نزدیک تراس
دیدم نیما سیگار روشن کرده
اما نمیکشه
دلمم میسوخت
نیما وقتی عصبانی میشد زیاد حرص میخورد
اما کارش درست نبود
از احساسات من زیاد سو استفاده میکرد
تصمیم گرفتم امشب نرم سمتش
باز من آشتی میکنم اثر حرفم میره
دراز کشیدم رو تخت
پشت کردم به نیما
اما خوابم نمیبرد
نیما بعد ۱ساعت اومد تو
خواب و بیدار بودم
تنش سیگار میداد
اومد از پشت بغلم کرد
دستاش یخ بود
اما نفسش بو سیگار نمیداد
خودمو زدم به خواب و جدی خوابم برد
صبح نیما بی سر و صدا رفت
منم از سر صبح با تماس نگار درگیر مسائل نگار شدم .
صیغه محرمیت
طبع داغ سعید و
ترس نگار .
چیزی تا عقد بچه ها نمونده بود و شرایط مثل زمان ما بحرانی بود
بعد از نهار نیما به من مسیج داد
- خوبین؟
- آره تو خوبی؟
- شکر
منم نوشتم شکر و دیگه چیزی ننوشتم
حتی به بهنام هم پیام ندادم حال نیما رو بپرسم
گفتم خدای نکرده چیزی بشه بانام اول با من میگه
از طرفی وقتی من قدرتی تو شرایط ندارم و نیما به حرفم گوش نمیده و کاری از من بر نمیاد چه بایده داره هی حالشو بپرسم
تا شب به کار های عادی و نوشتن و چیزای دیگه گذشت .
شب نیما اومد به رو خودش نیاورد دیشب بحث کردیم
منم دوست نداشتم قهر کنم پس چیزی نگفتم.
اما مثل همیشه هم نبودم
تو سکوت شام خوردیم
با امیسا بعد شام نشستم جلو تلویزیون کار دستی درست کنیم
سر گرم بودیم و بدون نگاه کردن به نیما گفتم
- من شاید فردا برم خونه بابام
- میرسونمت
- نمیخواد با اسنپ میرم
- باز بحث الکی راه ننداز بنفشه گفتم
نگاهش کردم.ابروهامو دادم بالا و گفتم
- تو داری بحث ادکی راه میندازی. همه با اسنپ میرن
- همه بچه ۲ ساله با مشکل تو سیستم ایمنی ندارن بنفشه . چرا با من بحث میکنی. به فکر کمر خودت نیستی به فکر سلامت امیسا باش .
شاکی گفتم
- جناب دکتر ! من این چیز هارو میفهمم. تویی که گیر دادی ماشین قبلیتو باید برات بخرم اونم تو این شرایط. من که صد بار گفتم اونو نمیخوام. یه ماشین جنع و جور برام بگیر! مگه با هم تعارف داریم !؟ میخوای با اسنپ نرم ؟ برام ماشین معمولی بخر . نه اینکه کلید کنی رو چیزی که الان پولش رو نداری ؟ بعد اصرار کنی خودت منو برسونی
حرفم که تموم شد نفس گرفتم
نیما دقیق داشت فقط نگاهم میکرد
منتظر نگاهش کردم
اما هیچ جوابی نداد و به تلویزیون نگاه کرد
مشکوک نگاهش کردم
اما اون هیچ!
آروم گفتم
- نیما؟