57

57


سلام دوستان. ساحل هستم.

چهار ساله طبق قولم هر روز براتون پارت جدید میزارم.

چهار ساله همه رمان هامو رایگان تا آخر آخر آخر براتون پارت گذاری میکنم.

میشه حالا ازتون یه خواهش کنم. یه پیج تو اینستاگرام داره رمان منو برای خودش میزاره و باهاش کاسبی راه انداخته. میشه لطفا ریپورتش کنین . این پیجشه 👇

Zahra_storyy


لطفا ریپورت کنید و محتوای مستهجن و سکسی براش انتخاب کنید تا حتما پیجشو ببندن. از نویسنده ها حمایت کنید تا این دزدا روشون گم شه و برن گم شن. وگرنه ما هم باید مثل ملودی بیخیال مجازی بشیم. جایی که دزدا دارن جولان میدن 😔واقعا درد ناک و خسته کننده😔

این لینکشه👇

https://instagram.com/zahra_storyy?igshid=vd38fjn9f5dp

#رئیس_پردردسر 

#۵۷

ادامه جمله ام رو زمزمه کردم

- من از سگ ها میترسم...

یهو هایپ پارس کردو من باز از جا پریدم 

تام خندیدو گفت

- مرسی مارگارت ! 

چشمکی بهم زد و رفت

نفس راحتی کشیدم و برگستم سمت متئو

حالا به وضوح عصبانی بود

با حرص گفت 

- اون کی بود ؟

- تام !؟

- با تو چکار داشت ؟

-- خودت که دیدی اومد سگشو ببره !

- اونوقت چرا سگش پیشتو بود ؟

آرو و با تردید گفتم

- تو چرا انقدر عصبانی هستی متیو ! 

متئو اومد داخل

در رو بست و گفت

- نشنیدم جوابتو! 

جا خوردم 

یه قدم عقب رفتم

متئو با من اومد 

نگران گفتم

- کیت همسایه رو به رویی من ! دوست دختر تام ! هایپ رو آورد چند دقیقه ای پیش من باشه تا دوست پسرش بیاد و هایپ رو ببره ! میشه حالا تو بگی ... چرا انقدر عصبانی هستی؟

با هر قدم من عقب میرفتم

متئو جلو تر می اومد

خوردم به اوپن و متئو دستشو پائبن پیراهنم کشید و گفت 

- پس برای همین با چنین لباس سکسی جلوش مانور میدادی!؟

دهنم باز و بسته شد

اما واقعا صدایی ازش در نیومد 

متئو داشت چی میگفت 

لب زدم 

- سکسی؟ 

ابرو متیو بالا رفت 

نفسشو با حرص بیرون داد

مدادک تو دست دیگشو گذاشت کنارم رو اوپن و با هر دو دست باسنمو گرفت 

بلندم کردو نشوند رو اوپن 

خیره تو چشم هام گفت 

- مارگارت ! واقعا نمیفهمی اندامت چقدر اغواگره ؟ یا خودتو زدی به اون راه ؟ 

نا باورانه نگاهش کردم

نگاهش تو چشم هام چرخید

با تاسف برام سر تکون داد و با افسوس گفت 

- تا حالا تو عمرم هیچ کسیو ندیده بودم که انقدر اندازه تو خودشو نشناسه 

از حرفش دلم گرفت

سریع متیو هول دادم کنار 

از اوپن اومدم پائینو گفتم 

- من خودمو میشناسم !  

خواستم برم سمت اتاقم 

اما متیو بازومو گرفت 

منو ثابت نگه داشت

مچ دست دیگه ام رو کشید و برد سمت شلوارش

آروم اما عصبی گفت 

- ببین ... این اندامت چه به روز من میاره ...

Report Page