56

56


#نگاه #56

امیر گفت 

- نزدیک بودم. شرکت ما تا اینجا یه خیابونه 

مامان خندیدو گفت 

- عروس خانم ضعف کرده ...

از حرف مامان چشم هام پر اشک شدو امیر گفت 

- زن عمو من یه دقیقه با نگاه خصوصی حرف بزنم ؟

مامان ابروهاش بالا پرید سوالی به من و امیر نگاه کرد 

هیچکدوم هیچی نگفتیمو مامان با اکراه رفت سمت در 

امیر در اتاقو بستو گفت 

- نگاه ... اشتباه منو تکرار نکن... یا ازدواج بدون عشق بدترین کاریه که آدم میتونه با خودش بکنه... منو ببین ده سال شکستم از حماقت خودم 

آروم گفتم 

- چرا برات مهمه ؟

- چون دوستت دارم دیوونه... همینو میخوای بشنوی ؟ آره دوستت دارم ... خیلی بیشتر از تصورت... آره جای خواهرم نیستی... درست از همون روزی که موهاتو لمس کردمو دلم لرزید فهمیدم جای خواهرم نیستی. فهمیدم دوستت دارم و عاشقتم ... اما نگاه 

مکث کرد

اینبار این حرفاش برام لذت بخش نبود

همش دردناک و پر از تنهایی بود

امیر دوباره گفت 

- اما نگاه... من برات مناسب نیستم ... اینو بفهم... من نمیتونم رضایت بدم زندگیت کنارم تباه بشه 

خواستم جوابشو بدم که محمد درو باز کرد

سوالی به من و امیر نگه کرد

یهو اخم کردو گفت 

- شما ؟

- قبل اینکه ایمر چیزی بگه من گفتم 

- پسر عمو من هستن ... اما خب ... جای برادرمه ...

با این حرفم امیر به من نگاه کرد . نگاه بی روحی یهش کردم 

ایمر از کنار محمد با عصبانیت رد شدو رفت بیرون 

محمد با همون اخم و کمی تعجب بهم نگاه کردو گفت

- بین شما چیزی هست ؟

درصورت تمایل میتونین فایل کامل این رمان رو اینجا تهیه کنید 

http://t.me/mynovelsell

فایل کامل ۳۰۰ صفحه و شامل ۱۰۶ قسمته 🙏🌹

Report Page