56

56

hdyh

*ایان*

چهره ی ملکه رو نمیتونه ببینه ینی چی؟

-میشه واضح بگی منظورت چیه چرا نمیتونی ببینی؟

+ببین از وقتی یادم میاد من نمیتنم صورت ملکه رو ببینم فقط رنگ پوستشه نه چشم داره نه دهن فقط یه کله اس با پوست بعد اینکه خودمم نمیدونم چرا نمیتونم ببینم اگه میدونستم که نمیپرسیدم فک کنم بتونم جواب این سوالو توی قسمت منوعه کتابخونه پیدا کنم ولی دیگه نمیتونم برم اونجا تاحالا به کسی اینو نگفته بودم بهت گفتم چون فهمیدم خیلی راحت میتونی به کل کتابای سرزمینتون دسترسی داشته باشی لطفا دنبال جواب این سوال بگرد تا الان نتونستم حتی برم دنبالش که ببینم کسی اینجوری بوده یا نه چون میترسیدم بفهمن که من با بقیه متفاوتم

-ببین مالیا من تا الان اکثر کتابامونو خوندم اگه تو این مدتم میدیدی که جواب سوالاتو دیر میدادم به خاطر این نبود که نمیدونستم نمیگفتم چون نمیدونستم چجوری باید بهت بگم که باور کنی من تابه حال همچین موردی ندیدم حتی خود من هم میتونستم چهره ی پادشاهمون رو ببینم فکر نکنم کسی همچین مشکلی داشته باشه

حس کردم ناامید شد

+حالا یه نگاهی بنداز شاید تو یادت نمیاد

سری تکون دادم

-بهتره بریم به من نیاز دارن

+باشه بریم

واقعا حوصله پرواز کردن ندارم

-امم مالیا من حوصله ندارم پرواز کنم پورتالو همینجا باز میکنم

+باشه منم میخواستم همینجا باز کنم

-فکر نمیکردم انقدر قدرتمند باشی

برام چشمی چرخوند گفت

+حالا که میبینی هستم

یه لبخند بزرگ روی لبش نشست

پورتال رو باز کرد و توسیاهیش محو شد

واقعا از اینکه جفتم انقدر قدرتمنده لذت میبرم

به سمت قلمرو رفتم

امروزم مثل روزای عادی گذشت با اسکار تمام امور مالیات ها رو چک کردیم

شنیده بودم آدما هم مالیا دارن ولی برای اونا پوله

تو سرزمین های ما قدرت رو به عنوان مالیات به پادشاه و ملکه میدن

هرچی شاه قدرتمندتر باشه سرزمین بزرگتره

تمام اینکوبوس ها و سوکوبوس ها برای آدما رویا میسازن خوابی که آدما با اونا میبینن رو به تصویر میکشن

ولی زمانی که شاه میشی تو این کارو برای سرزمینت میکنی

ینی هرچیزی که بخوای رو میتونی با قدرت ذهنت به سرزمینت اضافه و کم کنی

ماهیت کلسی سرزمین رو نمیشه تغییر داد مثل رنگ آسمونو خورشید و ...

من میتونم برای مردمم خونه بسازم میتونم راه های زیر زمینی بسازم من میتونم سرزمین رو بزرگتر کنم

اما خیلی از شاه ها و ملکه های قبلی قدرت رو برای خودشون میخواستن

با صدای در سرمو از تو برگه ی رو به روم دراوردم

-بیا تو

+ایان درباره ی چیزی که گفتی چیزی رو فهمیدم

-خوبه یا بد؟

نیکولاس شونه ای تکون داد

+نمیدونم اصلا نمیفهمم منظورش چیه بهتره خودت بخونیش

*مالیا*

وقتی رسیدم خونه صا زدنای سیندی رو میشنیدم

سریع خودم رو به خواب زدم

-مالیا پاشو میدونم خونه نبودی

مثل جن زده ها چشم هامو باز کردم از کجا میدونست

+منظورت چیه من که خونه بودم

-من همه چیز رو میدونم

با شوک فقط نگاهش کردم

Report Page