55
55
پیتر بلند شدو گفت
- میبینم که منم میشناسی . دیگه هانا چی بهت گفته ؟ تو عرب عوضی اومده اینجا دخترای مارو بر بزنی
دنیل قبل من گفت
- هی هی ... آروم باش . داری حرفای نژاد پرستانه میزنی و این حرفا جرم بزرگیه
پیتر به دنیل نگاه کردو گفت
- جرم ؟ همینکه دختر زیر 18 سال تو بر هتلت راه دادی خودش جرمه . برا من قانون مدار نشو
دنیل سوالی به من نگاه کرد که گفتم
- اگه منظورت هاناست که هانا تو اتاق وی آی پی هست و این مشمول قانون 18 سال نمیشه چون مهمان ویژه است
دنیل سر تکون دادو گفتم
- اما اگه منظورت ورود خودتو دوستان به بار نیدو هست چرا اون جرم بود
پیتر شوکه نگاهم رکد که گفتم
- ضمن اینکه هانا همه چیو راجع بهت بهم گفته و من با پدرش شریکم پس زیادی برای خودت سناریو سازی نکن ! تخم مرغ هم نمیتونه به یه لیموزین آسیب بزنه اما میتونه برای تو یه پرونده سو پیشینه درست کنه
رنگ پیتر به وضوح پریده بود
به دنیل گفتم
- من مهمانم منتظره . برمیگردم پائین. زنگ بزنین به پلیس
خواستم برم بیرون که پیتر گفت
- وایسا
نگاهش کردمو گفتم
- الان به من دستور دادی
با نگرانی گفت
- نه... منظورم این بود صبر کنی... لطفا ...
دست به سینه منتظر ایستادم که گفت
- میشه زنگ نزنین پلیس ؟
- چرا ؟
- چون من زیر سن قانونی ام و خب ... پشیمونم
خودمو کنترل کردم تا نخندم
اون واقعا یه بچه بود
سلام دوستان. میخوام توصیه کنم این رمانو حتما بخونین . هم مفیده . هم آموزنده .هم جذابه . هم منو به شخصه حسابی جذب کرده 👇👇👇👇
نگاهش بین صورتمو بخشی از تنم که از پارگی پیرهنم پیدا بود جا به جا شدو اخمش تو هم رفت. با عصبانیت سرم داد زد
- یه بچه تو این مهمونی چه غلطی میکنه؟
بازومو گرفتو منو به سمت در کشید ... دری که بعد از گذشتن از اون... هرگز زندگیم مثل قبل نشد ...
ماجرای #عشق_خاکستری داستان #آرام دختری که به یه مهمانی اشتباه میره. جایی که باعث ورودش به دنیای رابطه های متفاوت BDSM و ارباب و برده میشه...
این ماجرا بر اساس #واقعیت است .
به دلیل بیان بدون سانسور وقایع این ماجرا مناسب بزرگسالانه
قسمت های این ماجرا را با جستجو هشتک #تجربه در کانال #آگاپه پیدا کنید