55

55


سلام دوستان من چک کردم دیدم دوبار از ۴۰ شماره زدم. برا همین درست کردم الان این پارت ۵۵ درواقع



بین پاشو تمیز کردمو کمک کردم بیاد پائین از میز 

رو کاناپه نشستو لباسمو مرتب کردم 

امیلی نگاهش رو من بود 

چشم تو چشم که شدیم گفت 

- حالا باید چکار کنیم ادوارد ؟

چشمکی بهش زدمو گفتم 

- کاری که از اول باید میکردیم . برو بالا اتاقم تا بیام 

ابروهاش بالا پریدو گفت 

- بازم ؟

خندیدمو گفتم 

- دلم میخواد اما کار مهم تری داریم 

امیلی مشکوک نگاهم کرد اما اطاعت کردو بلند شد

خوشحالم هنوز حرفمو میخونه

چون این قضیه برا من شوخی بردار نیست

امیلی رفت بیرون و زنگ زدم به سارا

باید به تراپیستم هم زنگ میزدم

منو امیلی هیچکدوم کاملا عادی نبودیم.

اگه قرار بود با هم باشیم بهتر بود بریم پیش تراپیست .

از زبان امیلی :

دوباره این اتاق 

این اتاق پر از ترس و دو دلی و البته لذت 

چرخی زدم تو اتاق و به خودم تو آینه نگاه کردم 

دوباره برگشتم اما اینبار نه به عنوان برده جنسی ...

اینبار کسی که واقعا میخواد تو زندگی ادوارد باشه 

رو تخت دراز کشیدمو به سقف نگاه کردم

عاقبت ما چی میشد ؟

من شک ندارم ادوارد مثل من یه مشکلی داره


من شک ندارم ادوارد مثل من یه مشکلی داره

هرچند این بار چشم هامو نبسته بود

اما اینرابطه خیلی سریع و بدون تماس چشمی بود

پس حساب نمیشد

مثل وقتی پشتم می استاد تا نتونم ببینمش...

اینهمه رفتار متضاد طبیعی نبود 

چشم هام گرم شدو نفهمیدم کی خوابم برد

با بوسه رو پیشونیم بیدار شدم

ادوارد سرشو عقب بردو گفت 

- بلند شو امیلی ... این لباس هارو بپوش باید بریم بیرون

- بیرون ؟ کجا ؟

- مگه نگفتی با هم بریم شکایت کنیم از هریسون ؟!

نگران سر تکون دادمو گفتم 

- آره ... اما ادوارد من منظورم تلفنی بود نه جای شلوغ 

ادوارد جدی سری تکون دادو گفت 

- خلوت تر از مهمونی که با هم رفتیم 

مضطرب بودم

اما نمیخواستم همین اول کار ادوارد رو عصبانی کنم

یه پیراهن رسمی تا بالای زانو بود 

بالا تنه مشکی و دامن راه راه سفید و مشکی داشت

لباسو پوشیدم و موهامو طبق عادت باز گذاشتم 

ادوارد نگاهم کردو گفت 

- چرا همیشه موهات دورته امیلی ؟

- نمیدونم بهم حس امنیت میده

- اما وقتی بالا می بندی خوشگل تر میشی 

- میخوای الان بالا ببندم


سلام دوستان. این رمانم از دست ندین 👇👇

آروم نشستم که کیوان گفت

- من دوست دارم برام لباس های متنوع بپوشی. خودم برات هر مدل لباس خواب بخوای میگیرم اما ترجیح میدم خودتم سوپرایزم کنی.

سکوت کردمو به صورتش نگاه کردم

داشت منو نگاه میکرد امو انگار تو افکارش بودو گفت

- دوست ندارم کار کنی، تو خونه میخوام تمام وقت در اختیار من باشی. هر لحظه خواستم در اختیارم باشی. هر جا که خواستم .

بازم فقط نگاهش کردم

دستی تو موهای پر پشتش کشید

بلاخره به چشم هام نگاه کردو گفت

- من رابطه از عقبو دوست دارم... خیلی راجع بهش خوندم که چطوری باشه تا تو هم اذیت نشی ...

از سکوتم خوشش اومد

لبخندی زدو گفت

- پاشو بیا اینجا ببینم


https://t.me/joinchat/AAAAAD_rpzHswN6JkSFWkg

پارت واقعی از رمان واقعی #نگاریسم بدون سانسور

Report Page