55

55

Isaac

Kth: یونگ.. بیداری؟


Myg: بیدارم تاتا. چه اتفاقی افتاده؟


Kth: برای داستانم ایده میخوام. گیر کردم. کمک کن


Myg: با من باید سناریو مرگ بچینی


Kth: عیبی نداره

میچینم

تو استارتشو بزن من ادامه میدم


Myg:پنجاه و پنج سالته و داری سیگار میکشی

به این فکر میکنی که چی شد دیگه از بوی سیگار بدت نمی آد.


Kth: سیگار رو بین دو انگشتت نگه میداری و بهش خیره میشی.

به بالاش که دیگه کاملا سوخته

به تهش که هنوز سالمه ولی اونم داره تموم میشه

به دودش که سمت سقف میره و پیچ میخوره


Myg: دیگه حتی چیزیم برات آزار دهنده نیست

اینکه همه چیز برات زیبا نباشه طبیعیه

ولی اینکه دیگه حتی چیزی آزارتم نده، ترسناکه

کنجکاو میشی اگر فیلتر رو روی دستت خاموش کنی، تا چه اندازه درد رو متحمل میشی؟


Kth: سیگار رو اروم سمت دستت میاری

پشت دستت، پایینتر از انگشت شصتت

گرماش رو حس می کنی که میخوره به پوست یخ بستت.

میخوای باهاش پوست ترک خورده از سرمات رو نقاشی کنی؟

دردشو تحمل میکنی؟

کی میدونه..


Myg: سیگار و میبری پایین و یک فشار نسبتا زیاد.

قسمتی از پوست دستت رو میسوزونی و دردش تا نزدیک سرت بالا میاد‌‌.

پشیمون میشی.

بلند میشی و میری سمت سینک.

بلند داد میزنی و از درد پوستت شکوه میکنی.

دستت رو میگیری زیر شیر آب ولی...

هیچ آثار سوختگی ای نمیبینی و سیگار هنوز بین انگشتای دست دیگه ات داره میسوزه.


Kth:پوست صافت رو که بی دلیل زیر آب خیس میشد تماشا میکنی

به اون درد فکر میکنی

هنوز توی دستت و سرت می چرخید

اما هیچ اثری از سوختگی نبود.

سیگار پایینتر میاد و دو انگشتت رو کمی میسوزونه.

بهش نگاه میکنی، میفهمی باید بزاریش کنار

شاید یه سیگار دیگه برداری.

ولی فقط همونجا می ایستی به سیگاری که بین انگشتات جون میداد خیره میمونی.


Myg: با خودت میگی:

خسته ام. برای روشن کردن یک سیگار جدید و سوزوندنش.

برای نفس کشیدن و حبس کردن دودش.

خسته ام.

برای‌ مردن زیادی خسته ام. انرژی میخواد. فعالیت‌ میخواد

راه زیادی تا پشت بوم هست.

فشار زیادی برای کشیدن تیغ روی پوست لازمه.

و وقت زیادی برای حل کردن قرص ها رو دارا نیستم.

به سیگار تموم شده بین انگشتات و جمع شدن فیلتر پنبه ایش خیره میشی.


Kth: شنیده بودی

بدن انسان در برابر خطر واکنش ناگهانی نشون میده

مثلا اگه کنار ریل قطار راه بری و قطار از کنارت رد شه بدنت ناخوداگاه خودش رو پرت میکنه عقب که بهت نخوره.

اگه درحال غرق شدن باشی

پاهات بی قرار دست و پا میزنن تا به یه جای محکم چفت بشن و بکشنت بالا که خفه نشی

وقتی داری میسوزی،

بدنت با اختیار خودش حرکت میکنه و اون عامل رو دور میکنه

اما انگشتای تو هیچ حرکتی نمی کنند.

بدنت از جاش جم نمیخوره وقتی اون سیگار توی دستت میسوخت.

انگار اینچ به اینچ جسم و روحت میخواست شاهدش باشه


Myg: سیگار رو کوتاه میچرخونی. بین انگشت هات آب می شد

میفرستیش کف دستت و دستت رو مشت میکنی.

فقط ده ثانیه وقت داری.

لعنت بهش خیلی یهویی شد.

اما عیبی نداره...

سرت رو به پشتی کاناپه تیکه میدی.

هزار و یک

حالا سه ثانیه

هزار و سه

The End.


Kth: :)


Myg: کاش به همین سادگی بود


Myg: Send a picture


Myg: برای کاور خواستی یوز کن.


Kth: یا یونگ...

قرار بود توهم باشه.

احمق....


Kth: هیونگ؟؟ 

Report Page