54

54

Succubus written by hdyh

سلامhdyh هستم

متاسفم که نتونستم این یه مدت پارت بزارم امیدوارم درک کنید که روزانه پارت نوشتن چقدر سخته و اینکه واقعا بعضی از روزا انقد ذهنم خستس که نمیتونم حتی یه جمله بندی درست بنویسم خیلی سعیمو میکنم که پارت طولانی بنویسم ولی نمیشه

ممنون بابت درکتون دوستون دارم😘

+ایان

سراسیمه به سمتش رفتم و رو دستام بلندش کردن

-برای چی بلند شدی؟

+باید میرفتم سرویس 

-من میبرمت نباید به خودت فشار بیاری

-مالیا

سوالی نگام کرد

+بله؟

-میشه در سرویس رو باز کنی من دستام بنده

خنده ی ریزی کرد و دستگیره رو هل داد 

روی لبه ی وان گذاشتمش 

خواست بلند شه که باز خودم بلندش کردم

+ایان خودم میتونم 

-نمیخوام دوباره از حال بری تا تو کارتو کنی منم وانو آماده کنم بدنت باید کوفته باشه 

هومی گفت 

آب وان رو باز و تنظیم کردم 

-من میرم برات آبمیوه بیارم بخوری یکم جون بگیری 

سر تکون داد 

-مالیا خودت پا نمیشی راه بریا کارت تموم شد صدام کن بیام بزارمت توی وان

منتظر عکس العملی از سمتش نشدمو رفتم بیرون

شروع کردم به آبمیوه گرفتن 

بلند گفتم 

-مالیا بلند نمیشیا 

+باشه دیگه چقد میگی

-میگم چون میشناسمت

+از کجا؟

-میام میگم 

یکم کارم طول کشید

با دوتا لیوان آب پرتغال رفتم حموم

-مالیا 

با یه نیش باز برگشت سمتم

+جانم

-مگه نگفتم نرو تو وان 

+آب داشت سرد میشد خب

-چجوری اینجوری میکنی؟

+چجوری؟

-قیافتو مظلوم کردی نمیتونم بهت چیزی بگم

خندید 

شروع کردم به درآوردن لباس هام

-حالا یکم برو جلو 

+واس چی؟

-ینی بدون من میخوای ریلکس کنی

+آره دیگه برو بیرون 

-مرسی واقعا برو جلو بینم 

آروم خندیدو کمی خودشو کشید جلو 

پشتش قرار گرفتم

مالیا اروم بهم تکیه داد 

نرمی تنش زیبا ترین چیزیه که تا به حال لمس کردم

دوسش دارم

Report Page