54

54


حدودا 3 ماه گذشته بود که یه روز توی سالن تائتر کالج خیلی اتفاقی سکس آرتور و میراندا رو دیدم .


باورم نمیشد


مث یه کابوس بود برام کابوسی که تو روز و شب ادامه داشت !!


_ آرتور نفهمید که تو س.کسشون رو دیدی؟!


لبخندی تلخی زدمو گفتم :

+اون لحظه نتونستم اونجا بایستمو شاهد اون اتفاقات باشم


چند روز خودمو تو اتاقم حبس کردم و گوشیم رو خاموش کردم اما حتی سراغمم نگرفت .

بعد از چند روز که گوشیم رو روشن کردم باهام تماس گرفت تا پیشمم بیاد .


فکر میکردم که برای معذرت خواهی میاد اما تنها حرفی که بهم زد این بود که دیگه مزاحم رابطه اونو میراندا نشم .

پوووفی کرد و پرسید ؛

_تو چیکار کردی ؟!

+من کاملا تو شوک بودم گیج گیج شده بودم


باورم نمیشد که آرتور این کار رو باهام بکنه .


قلبم از کارش شکست ... من از ته قلبم عاشقش بودم تمام رویاهامو کنار اون تصور میکردم اما اون خواست مزاحمش نشم .


هرچی باهاش صحبت کردم خواهش کردم التماسش کردم فایده نداشت .


اون دیگه ارتوری که من میشناختمش نبود ...

مزه پول دراوردن تازه زیر زبونش اومده بود و داشت وارد دنیای جدیدی میشد!

پدر میراندا مدیریت یه بخش از شرکتشو به آرتور داده بود و اون توی رویای پیشرفت و پولدارشدن غلت میزد .


تو اون مدت میراندا با من لج کرده بود و توی هر فرصت یا جشنی که پیش میومد منو جلو بقیه مسخره میکرد .


وضع زندگیم لباس های تکراریی که می پوشیدم شده بود سوژه دست میراندا ...


_ پس آرتور خیلی ساده تو رو با اون هرزه‌ی پولدار عوض کرد ...


+به همین سادگی ها هم نبود ، با این که رابطه ام با آرتور تموم شده بود اما انگار چشمش دنبال من مونده بود .


دوماهی گذشته بود که یه روز بعد از کلاس آرتور منو تو کلاس تنها پیدام کرد‌

گوشه‌ی کلاس منو گیرر انداخت و شروع به بوسیدن و خوردن گردنم کرد ..‌

با این که حالم ازش بهم میخورد اما ته قلبم بهش همون حس قدیمی رو داشتم ...

اصلا نفهمیدم چی شد که شروع به همراهی باهاش کردم .

خیلی پیش نرفته بودیم که با صدای جیغ میراندا ارتور ازم جدا شد و اون هرزه بهم حمله کرد و تا جایی که میتونست کتکم زد .

اگه اون روز آرتور دستامو نگرفته بود حتما اون بیشتر کتک میخورد !!


لوکاس از اعصبانیت دستاشو مشت کرد که ادامه دادم :

+اون روزا فکر میکردم زندگیم از این بدتر نمیشه اما ...

_اما چی ؟!

+اما بعد از دو هفته از اون روز پدر آرتور بهم مسیج داد و گفت میخواد ببینتم اولش نمیخواستم برم اما انقدر اصرار کرد که قبول کردم ...


_برای چی میخواست ببینتت ؟!


+میخواست راجب رابطه منو آرتور صحبت کنه قبلا با پدرش زیاد صحبت کرده بودم و خیلی وقتا توی رابطمون کمک میکرد


سری تکون داد که ادامه دادم .

+وقتی رفتم خونه آرتورینا پدرش برام کمی شربت اورد و شروع به حرف زدن کرد 

اون شربتو کامل خوردمو نفهمیدم چی شد که خوابم برد !!

وقتی بیدار شدم دستام به تخت بسته شده بود و کاملا لخت بودم .


از ترس داشتم میمردم انقدر جیغ زدم که بلاخره میراندا وارد اتاق شد و بعد از گفتن چرت و پرت پدر آرتور وارد اتاق شد و بهم تجاوز کرد

Report Page