537

537


#زندگی_بنفش 

#۵۳۷

سریع گفتم

- نه نیمد زشته اگه بفهمن خیلی بد میشه. امیسا ام ممکنه وسطش بیدار شه

نیما دستمو گرفت و گفت

- زود زود 

یهو یادم اومد که من جراحی داشتم

در حالی که به سمت اتاق میرفتیم گفتم

- نیما من که تا ۱۵ روز نمیتونم سکس داشته باشم . 

نیما ابروهاش پرید بالا و گفت 

- مگه من فقط بخاطر سکس میگم دوتابی بریم حمام

خندیدم و گفت

- نیما ... تو رو نمیدونم ... اما من بدنتو ببینم تحریک میشم و حتی اگه بخوایم بدون دخول ارضا بشم من فعلا دیواره واژنم توانایی تحمل یه اورگاسم رو نداره! 

تو اتاق ایستادیم 

دقیق نگاهم کرد و گفت

- بدن منو ببینی تحریک میشی 

سر تکون دادم

دستم رو زدم به سینه ام و گفتم

- پسچی فکر کردی فقط خودت بدن منو ببینی تحریک میشی

خندید و گفت

- نه .... اما خب ... شنیدنش شیرین بود .

حالا ابرو من پرید بالا و گفتم

- قبلا که بهت گفته بودم

خندید و گفت

- زیاد بهم بگو ... حال میده 

چشمکی زد بهم و رفت سر گمد

بدون نگاه کردن به من گفت

- پس زود برو دوش بگیر بیا ... قبل اینکه پشیمون شم.

زیر خندیدم و رفتم تو حمام

در رو قفل کردم که نتونه بیاد

سریع دوش گرفتم 

از واژنم هنوز خون می اومد.

تو امون حمام خودمو خشک کردم

لباس کامد پوشیدم

پد گذاشتم 

بعد اومدم بیرون

دیدم همه امچنان خوابن و نیما هم رو تخت خوابه

تصمیم گرفتم برم نهار درست کنم که نیما آروم گفت 

- بنفشه؟

نگاهش کردم و منم آروم گفتم

- هممم؟

دستش رو دراز کرد سمتم.

یاو نکران شدم

پا تند کردم پیشش

اما تد دستش رو گرفتم منو کشید تو بغلش رو تخت 

پتو انداخت روم رو دست و پاهاش رو دورم قفل کرد

تو گوشم گفت

یکم تو بغل من بخوابیم 

هوم آرومی گفتم و لب زدم

- یکم بعدش برم نهار دست کنم

- بیخیال زنگ میزنیم بیارن

- زشته پیش بابا اینا 

گوشم رو بوسید و گفت 

- زشت پیر مردیه که ساپورت بپوشه !

خنده ام‌گرلت

اما اخم کردم بهش و گفتم

- به پوشش مردم جکار داری شاید دوست داشته باسه.

نیما خندزد و گفت

- باشه پس پیر شدم تو خونه برات ساپورت میپوشم 

بیشتر خندیدم و گفتم

- وای نه نیما حرفشم نزن حالم بد میشه

خودش هم خندید و گفت 

- پس به حرفم گوش کن ... میخوام تا یه ساعت دیگا تکون نخوری از اینجا 

خواستم بگم چشم

اما صدای گوشی نیما بلند شد

Report Page