51

51


51

عثمان خندیدو گفت 

- باید هماهنگ میکردم بیشتر آهنگ های ملایم بزنن 

با خجالت لبمو گزیدمو از بغلش جدا شدم

نمیدونستم چکار کنم 

نشستم رو کاناپه و لیوان کوکتل رو برداشتم

یه لب دیگه ازش خوردم شاید این خجالتمو کم کنه 

عثمان اومد چسبیده به من نشست 

دستشو دورم روی کاناپه گذاشتو گفت 

- تقلب نکن ها داری زیادی از اون کوکتل میخوری 

لیوانو گذاشتم رو میزو گفتم 

- نه ... هنوز نصفشم نخوردم

عثمان لیوانو بلند کردو گفت

- خب دقیقا نصفشو خوردی

به لیوان نگاه کردم. حق با عثمان بود. اما واقعا هم تشنه بودم هم نیاز داشتم خجالتم کم شه 

نفس عمیق کشیدمو تکیه دادم

عثمان با انگشتاش سر گرم موهام شدو گفت 

- خب بریم بیرون باز برقصیم ؟

خودش یه لب از نوشیدنیش خوردو گفتم 

- بریم اما الان نه. پاهام درد گرفته

عثمان خندیدو گفت 

- خوبه چون منم همینطور 

بعد هم پاشو بلند کردو گذاشت رو نشیمن صندلی رو به روئی 

خندیدمو منم خواستم همین کارو کنم اما پام نرسید

عثمان خندیدو گفت 

- بزار رو پای من 

منم بدون تعارف پامو گذاشتم رو تقریبا زانو پا عثمانو گفتم 

- مرسی . اذیت نشی 

عثمان دستش نشست رو رون پامو گفت


فایل کامل این رمان که ۱۴۰ قسمت و ۴۵۰ صفحه است رو اینجا تهیه کنین

http://t.me/mynovelsell

فایل رمان های دیگه منم اینجا هست 👆👆👆👆

Report Page