51

51


ازروی صندلیش کامل چرخید سمت من و صورتشو نزدیک صورتم کرد

قفل چشماش شده بودم چراتاالان متوجه نشده بودم مژهاش انقدر بلنده 

_....میتونم شالتو بیرون بیارم؟


ضربان قلبم روی دوهزار بود دیگه عقلم اصلا جواب نمیداد اصوات گنگی شبیهه بله فقط به زبونم اومد 


شالمو از روی سرم برداشتو سرشو بین موهام فرو کرد من حتی نفس کشیدنم فراموش کرده بودم 


لرزی به بدنم افتاده بود سرش کنار گوشم بود آروم زمزمه کرد

_...ازهمون شب اولی که دیدمت دلم میخواست دستموبین موهات فرو کنم و باهاشون بازی کنم 


گرمای لبش کنار لاله گوشم بدنمو مور مور میکرد و موهای تنم سیخ میشد 

صورتشو ازبین موهام بیرون آورد و روبروی صورتم نگه داشت 


دستشو بین موهام فرو کرد و سرشو بهم نزدیک کرد

کم کم داشتم تمام علاعم حیاطیمو ازدست میدادم دستامو مشت کرده بودم و فشار میدادم 


انقدر بهم نزدیک شدکه ناخواسته چشمام بسته شدو چندثانیه بعد گرمای لبشو روی پیشونیم حس کردم


مثل یه شوک شدید بود مثل یه جریان برق که یهویی وارد بدنت میشه و سلول به سلول بدنتو تحت تاثیر میذاره 


نمیتونستم چشمامو باز کنم یاشایدم نمیخواستم که باز کنم 


میترسیدم باز کنم و ببینم همش خوابه این بوسه این حرکت دستش بین موهام 


لباشو جدا کردامامن هنور چشمام بسته بود بالاخره بازشون کردم و اول ازهمه چشمای امیرو دیدم 


هیچی نمیگفتم نمیتونستم بگم

دستشو روی صورتم آروم حرکت دادو گفت

_...توخیلی معصومی خیلی خوبی 

نگاهشو به چشمم دادوگفت

_...انقدرخوب نباش

سرمو روی سینش گذاشتم صدای قلبش دقیقا زیر گوشم بود 

دلم میخواست تک تک این ثانیها رو ثبت کنم تو ذهنم توقلبم 

بعداز چنددقیقه سرمو بلند کردم 

_...دیرت نشه بگو برسونمت باش ؟

+...باشه 

هم باید زودتر میرفتم خوابگاه و هم دلم نمیخواست برم 

دلم پیش امیربود نه تنهادلم همه ی وجودم پیش امیربود 

_...اینطوری نگام نکن

+...چطوری ؟

_....همینطوری که الان داری نگاه میکنی ؟

+...چرا؟

_....یه کاری دستت میدما جوجه 

چشمام گرد شد هرکس دیگه ای جای امیر این حرفارو بهم میزد مطمعما جوابشو با یه سیلی میدادم و همینجا از ماشینش میومدم بیرون 


ولی جوری قلبم بهش اعتماد داشت که فقط بایه خنده ردش کردم

ماشینو روشن کرد

_...برسونمت خوابگاه دیرت نشه 

دوباره تمام غمهای دنیا روی قلبم نشست خودتو کنترل کن دختر ده دقیقه دیگه خوابگاهی میتونی تاصبح اشک بریزی !

به درماشین تکیه دادم و به امیر نگاه کردم گوشیمو برداشتم و یواشکی یه عکس ازش گرفتم هرچندواضح نبود 


سرکوچه نگه داشت 

_....مواظب خودت باش بهت زنگ میزنم

+...توام مواظب باش رسیدی بهم خبر بده 


دست و دلم نمیرفت که در ماشینو باز کنم دستگیره ی درو بین دستام گرفتم

_...مهسا 


سرمو برگردوندم و تویه حجم گرم و خوشبو فرورفتم 

خدایا امشب میخوای منو سکته بدی ؟!

من طاقت این حجم از برآورده شدن آرزوهامو ندارم 


دستامو بالا آوردم وبغلش کردم نفس عمیقی کشیدم و عطرشو تاجایی که میتونستم تومشامم نگه داشتم 

_...حالا میتونی بری 

صورتمون شاید دوتا بند انگشت فاصله داشت 

+...خداحافظ 

گرمای لباش روی گونم نشست و بعد صدای گرمش که خداحافظو زمزمه کرد 


دیگه برنگشتم سمتش و کل مسیر کوچه رو دوییدم

_....کجابودی مهسا!

+...بیرون بودم

_....اینو که میدونیم بیرون بودی باکی بودی ؟!

+....بایه نفر به حال شما مگه فرقیم میکنه

Report Page