51
51
سریع بلند گفتم
- جناب سروان ... من تماس گرفتم بیاین
اومدن سمتمو گفت
- آقای آرش حمیدی ؟
سری تکون دادمو گفتم
- بله این آقا مزاحمت ایجاد کرده. شاهدم هست الفاظ رکیک گفته . فیلمشونم گرفتم به ماشینم حمله کرده . خسارتم که میبینین زدن .
مصطفی که جا خورده بود سریع گفت
- این آقام منو زده .
- دفاع از خود بود
اینو گفتمو از بین جمعیت رضا داماد آلا اینا اومدو گفت
- یان جا چه خبره ؟
مصطفی با پر روئی گفت
- بی همه چیز ما کم خوبی بهتون کردیم از ما شکایت کردین ؟
پلیس پرسید
- شکایت ؟ قضیه چیه ؟
از اینجا دقیقا طبق صحبت من با آلا پیش رفت
مصطفی بردن و جمعیت پراکنده شد
آلا نگران پیاده شدو رضا به ماشینم نگاه کردو گفت
- اوه چه بد شده ؟
کاپون فرو رفته بودو شیشه شکسته بود
سری تکون دادمو گفتم
- از حلقومش خسارتو میکشم بیرون
آلا با استرس گفت
- بریم بالا آرزو حتما سکته کرد
رضا سریع رفت سمت خونه . آلا نگاهم کردو گفت
- من فقط براتون دردسر دارم
- این حرفو نزن ... من خودم خواستم تا تهش هم هستم
نگاهش پر از نگرانی و ترس بود
اما یه چیز دیگه هم ته نگاهش بود
دلم نیم اومد ازش دل بکنم اما نمیخواستم رفتار نادرست داشته باشم
برای همین لبخند زدمو گفتم
- فردا میبینمت. هر چیزی شد بهم خبر بده آلا. قول بده. باشه ؟
سری تکون دادو رفت تو
منم برگشتم خونه
بابام تا ماشینو دید فهمید چیزی شده
منم فقط گفتم با یه کارگر دعوام شد
سلام دوستان برای طرفدار های رمان های واقعی یه پیشنهاد رایگان دارم 😇👇👇👇💜
توحجم بزرگ و گرمی فرو رفتم
_....چراانقدر قلبت تند میزنه تهش اینه میدزدمت میبرمت یجایی که دست هیچکس بهمون نرسه
خندیومو گفتم
+...از کی تاحالا دزد شدی؟
شالمو ازروی سرم باز کردو سرشو تو‌گردنم برد
دستشو دور کمرم حلقه کردو منو سمت دیوار هل داد
_....میخوام ببوسمت
+...الان یکی‌میرسه
تا به خودم بیام لبای امیر رو لبام نشست و خیلی شدید مشغول بوسیدنم شد
.................................
#دیدار اول داستان زندگی واقعی مهساو آشنایی غیرمنتظرش با مردی که باتمام معیارهاش فرق داره کسی که نجاتش میده و زندگیشو برای همیشه عوض میکنه
فایل اول رمان اماده شده و میتونید بخونید از پارت 114 بصورت تلگراف در کانال موجود هست که میتونید با سرچ 114بصورت انگلیسی به پارت مورد نظر دسترسی پیدا کنید