500000
لب زد :
-اره
هیجان زده شدم :
-کی ؟
پوزخندی زد :
-چه فرقی داره ؟ تو هیچوقت منو ندیدی !
-راننده کس دیگه ای بودی ؟
فقط سرشو تکون داد . بازوشو بین دستام گرفتم :
-بذار رابطمون همین طوری بمونه ، ازم بیشتر نخوا ...
زل زد تو چشمام :
-هانا زمانی من از این به بعد از تو هیچی نمی خوام ! مي توني لباس زیرایی که برات خریدمو جلوی ارمانت بپوشی!
بی رحمانه گفتم :
-پولشو خودم دادم !
دستش به سمت دستگیره رفت :
-قرضتو پس میدم وقتی حقوقمو گرفتم !
در ماشين رو بهم كوبيد و رفت.
سرمو به فرمون تکیه دادم . یه شوفر نمی تونست دوس پسرم باشه حتی با وجود اینکه باهاش خوابیده بودم .
ماشین رو به حرکت در اوردم و مسير نامشخصي رو پيش گرفتم .
تو افكارم غوطه ور بودم . سردرگم و حس كششی نسبت بهش داشتم رو نمی شد انکار کرد ولی یه مانع بزرگ بین ما بود . سطح پایین بودن اون . من نمی تونستم احساسی رفتار کنم و بی خیال غرورم شم . اگه اجازه می دادم افکارم راجع هیراد رشد کنه باعث سر افکندگی خونواده ام می شدم.
تصورشو کن ! اصلا نمی تونستم سرمو جلو فک و فامیل و دوست و اشنا بلند کنم !
یه عمر فیس و افاده اومدم که تهش با یه راننده رو هم بریزم ؟!
حتی بابا با اینکه ادم متواضعی بود هم نمی تونست اینو بپذیره !
انقدر خيابون گردي كردم كه ساعت از دو گذشته بود.
گرسنه جلوي يه رستوران نگه داشتم تا غذا بخورم ولي كيف پولي همراهم نبود .
بدون هيچ اميدي صندوق زير داشبورد رو گشتم و يه ١٠تومني به چشمم خورد .
با حسرت نگاه از رستوران لوكس گرفتم و حركت كردم .
جلوي يه سوپر ماركت و نگاهي به سر و وضعم كردم . مانتو جلو باز و شلوار دمپا گشاد با صندلاي روفرشي ! شال سبز روي سرمم كه ديگه جاي خود داشت . به دركي زير لب گفتم و داخل رفتم . همش فكر مي كردم همه نگاهشون با پوزخند رومه . انگار كه خيلي معروفم !
دو تا كيك و ابميوه گرفتم و يكمم از پولم برگردوند ! با تعجب نايلون به دست به ماشين برگشتم .
چون اكثر اوقات واسه چيزاي كوچيكم كارت مي كشيدم قيمت هيچي تو دستم نبود ! يعني من اصلا پيش نميومد از سوپر ماركت چيزي بخرم !
با ذوق شروع كردم به خوردن اب ميوه و كيكم . كمي از حال و هواي صبحم در اومده بودم .
تصميم گرفتم حالا كه ماشين دستم بود يكمم از فرصت استفاده كنمو برونمش .
#p50