50

50


50

گرمای دست عثمانو رو تنم دوست داشتم 

نمیدونم اثر کوکتلی بود که خوردم یا چیز دیگه که انقدر پر انرژی شده بودمو رو ابرا بودم 

یهو آهنگ آرومش دو تو بغل عثمان کز کردم

سرمو رو سینه اش گذاشتمو بدنمو سپردم به دستاش 

موهامو بوسیدو تو گوشم گفت 

- ادامه رقصو بریم تو کابینمون 

نمیدونستم چرا اینو خواست

شاید میخواست باز نوشیدنی بخوره

سر تکون دادمو با هم رفتیم تو کابین 

فکر کردم الان میشینه اما وسط کابین ایستادو دستشو به سمتم گرفت 

دستمو بهش دادمو دوباره دست دیگه اش رو لختی کمرم نوازش وار نشستو غرق آهنگ شدیم 

نگاهم قفل نگاهش بود 

چشماش انگار تو تاریکی تیره تر شده بود 

خم شد پیشونیمو بوسید 

ناخداگاه چشم هامو بستم 

لب هاش گرم بودو دوست داشتنی

کاش لب هامو میبوسید 

داشتم تو ذهنم تصور میکردم اگر لب هاش رو لبم بشینه چه حسی داره که لب هاش رو لبم نشست 

بدنم یهو به دمای جوش رسیدم نفس کشیدن یادم رفت عثمان خیلی زود سرشو عقب برد

یه بوس کوچولو بود 

اما منو از پا در آورده بود 

خجالت میکشیدم نگاهش کنم

برای همین سریع سرمو گذاشتم رو سینه اش و عثمان آروم گفت 

- لب هات طعم بهش دارن هانا ... طعم بهشت 

دلم مواج شدو با خجالت گفتم 

- مرسی ... 

آهنگ دوباره تند شد 

عثمان خندیدو گفت


امروز رمان های رعنا عزیز رو با تخفیف از این کانال میتونین بخرین

#ماه_خاموش و #ترنم 😍👇 با تخفیف ویژه

http://t.me/mynovelsell

Report Page