خلاصهی پنجاهمین نشست حلقهی مطالعاتی خاکستر
کتاب تکامل زنان نشانهی یک دگرگونی تئوریکی در مردمشناسی است.
مورگان و تایلور دو مردمشناسند که 2 نمونه از یافتههایشان به این صورت است:
1. جامعه آغازین، که یک سیستم جمع باور برابریخواه بوده و فاقد هرگونه نابرابری امروزی است.
2. جامعه مادرسالار، که زنان در آن جایگاه رهبری را داشتند.
که این دو جامعه مغایر با جامعه پدرسالار امروزی است؛ بنابراین منجر به بحثهای تند و ایجاد یک شکاف عمیق بین گروه مردمشناسان میشود.
به رهبری بوآس، رادکلیف براون و دیگران گرایشهای اندیشهای تازهای ایجاد شد؛ که این مکتبها باعث شد رویکردهای تکاملی فراگیر را رها کنند و به جایش پژوهش های میدانی، اعم از آزمونی و توصیفی انجام شود.
که اینها باعث شد ۳ مرحله تکامل اجتماعی مورگان(از وحشی گری و بربریت تا شهری گری) به دور انداخته شود.
دوران وحشیگری دیرینهترین، درازترین و دیرپاترین دوره تاریخی است و ۹۹ درصد زندگی انسانی در روی زمین را در بر داشته؛ که بازگشت به این دوران تقریبا نشدنی و گریزناپذیز است.
یک مردمشناس انگلیسی به نام رادنی نیدهام این طور میگوید:
اول مکتب تکاملگرایی بوده که به جای آن پخشودهانگاری قرار میگیرد، سپس کارکردگرایی جایگزین میشود و بعد جای خود را به ساختارگرایی میدهد.
اکنون مردمشناسی بیمایهتر و سطحیتر است، بنابراین کاوش بیشتر در دوره مادرسالاری و تاریخ پنهانی زنان از پیشرفت باز میماند.
در دانشگاهها این طور به دانشجویان میآموزند که مورگان و دیگر پایهگذاران مردمشناسی کهنه و از مد افتادهاند.
دشمنان تکاملگرایی دیدگاههای پیشگامان مردمشناسی را نمیپذیرند؛ در پاسخ به این که چرا، میگویند: دربارهی زندگی قبلی مادرسالاری مدارکی را نشان دادهاند که نابسنده است و هیچ کسی نمیتواند از پدیدهای که در گذشته رخ داده و برای همیشه از دیدهها رفته نتیجه گستردهای بگیرد.
این گفتهها شگفتانگیز است چون دشمنان تکاملگرایی هیچوقت برای پیشنهاد بعضی از تئوریهای فراگیر و گسترده خود دودلی نشان ندادند.
دشمنان تکاملگرایی میگویند:
1. مادرسالاری هرگز به این جهان پا نگذاشته و خانواده پدرسالاری همچنان جاودانه است.
2. زنان با داشتن ویژگیهایی مثل بارداری، پرورش فرزند و ناتوانیهای زیستی دیگر همیشه جنس فرودست بودهاند.
3. در آخر میگویند که برتری مردانه به خاطر برتری بدنی و تواناییهای روانی جنس مرد همیشه پا بر جاست.
این سخن دشمنان تکاملگرایی که میگویند دربارهی زندگی قبلی مادرسالاری مدارکی را نشان دادهاند که نابسنده است، بیپایه است؛ دانشمندان پیشتاز گنجینه سرشاری ازدادهها را که از پژوهشهای گوناگون بیرون کشیده بودند نشان دادند؛ این دادهها هم از منابع نوشتاری و هم از طریق بررسیهای میدانی به دست آمد. و نتیجهی آنها به این صورت بود که هر جا که مادرراستایی هنوز پابرجاست، نهادهای پدرسالاری یا هرگز نبودند و یا بسیار کم رشد کردهاند.
اگر آن طور که میگویند همهی این مدرکها نابسنده است، پس چرا نگذاشتند در این باره پژوهش بیشتری انجام شود تا مدارک بیشتری به دست بیاید؟
و چرا براساس همین مدارک و برگهها نمیخواهند به بعضی پرسشها دربارهی قدیمی بودن مادرسالاری پاسخ بدهند؟
عدهای برای این که به یک سری پرسشهای بنیادین پاسخ ندهند، بر این موضوع اصرار دارند که مادرسالاری هرگز وجود نداشته و پدرسالاری از ابتدا بوده و جاودانه است.
این افراد برای ثابت کردن این حرف هیچ مدرکی ندارند و روش آن ها براساس پیشداوری است و نه دانش. و آنها با این کار به جای روشن کردن موضوع سرآغاز انسان، آن را تاریکتر کرده است.
ماروین هریس مردمشناسی از دانشگاه کلمبیاست که در پرسش و پاسخی که با او انجام شد موضوعی را مطرح کرد و آن این بود که: "گاهی این طور فکر میکنم که نقش اصلی مردمشناسی دستگاه حاکم تیره و تار کردن حقیقت است."
وقتی مردمشناسان دانشگاهی روش تکاملی را رها کردند و یافتههای مادرسالاری را کنار گذاشتند، هر فرصتی را برای دریافت نهادهای ویژه و آداب جامعهی مادرسالاری از همه گرفتند.
از بین این نهادها، 2 نهاد مهم هست: توتمیسم و سیستم خویشاوندی مردمان نخستین
مخالفان نتوانستند راز این نهادها را کشف کنند، بنابراین تصمیم گرفتند آنها را از تاریخ پاک کنند؛ بنابراین توتمیسم و خویشاوندی را زادهی خیال دانستند:
رادنی نیدهام، که بیشتر از هر مردم شناس دیگری دربارهی خویشاوندی کار کرده بود در کتاب خود میگوید که چیزی به نام خویشاوندی وجود ندارد.
در نوشتههای جمعآوری شده دربارهی مورگان، که به خاطر صدمین سال او در نشریهای معتبر چاپ شده بود، گفتهای از دیوید اشنایدر آورده شده: "خویشاوندی ساختهی مورگان است و آن طور که مورگان و همفکرانش آن را استفاده کردند، با هیچ مقولهی فرهنگی شناخته شده برای انسان سازگار نیست.
نیدل من هم موافق اشنایدر است و میگوید: چیزی مانند خویشاوندی وجود ندارد.
اشنایدر به همراه کاتلین گاف نوشتههای جمعآوری شده راجع به خویشاوندی مادرراستا را ویرایش کردند و در صدمین سال نشر کتاب "حق مادری" باکوفن چاپ کردند.
آیا این کارشان نوشتههایی بیهوده درباره ی موضوعی پوچ است؟
به نظر میآید که خود اشنایدر دربارهی گرایش برای از بین بردن مقولههای مردم شناسی ناآرم و دودل است اما برای پذیراندن این نادیدهانگاریها تلاش میکند!
مردمشناسی امروز وضع خوبی ندارد؛ مهمترین موضوعهای پژوهشی آنها از ارزش افتاده و کتابهایی را که در این موضوع نوشته شده باشد، Non-book میخوانند.
رابین فاکس هم با عقیدهی نیدل من و اشنایدر موافق است. او در کتابش به پرسشی رسیده که "مردمشناسی دربارهی چیست؟"
رید برای این که تئوری خود را دربارهی توتمیسم بیان کند، تابو را از نزدیک بررسی میکند.
تابو در پیوندی جدانشدنی با توتم است.
نظر رید به این صورت است که با این حرف که تابوی اولیه برای مقابله با زنای با خویشان نزدیک برپا شده مخالف است؛ چون مردم اولیه بسیاری اتفاقات پایهای زیستی زندگی را نمیدانستند؛ چطور میخواهند با مفهوم زنای با خویشان آشنا باشند؟
تابو دو بند دارد: بند مربوط به خوراکی و بند مربوط به سکس
بیشتر پژوهشگران از این ویژگی دوگانه آگاهی داشتند اما چون بند مربوط به خوراکی خیلی سخت و درکنشدنی بود، به بند مربوط به سکس روی آوردند و فکر میکردند که در رویارویی با زنای با محارم بوده است.
حالا چرا تابوی خوراکی این قدر سخت بود؟
به نظر رید، تابو قدیمیترین بازداریها در تاریخ بشر بود و چون به دوران آغاز وحشیگری برمیگردد، او تصور میکند که این تاب در برابر آدمخواری بوده است. و معتقد است که در این فکر منطقی وجود دارد که با پژوهشهای بعدیاش درستی آن مشخص شد:
میمونهای بیدم گیاهخوار بودند، شاخه نخستیها تنها پس از این که آدمسان شد گوشتخوار شد، در آن زمان که هنوز نیمه میمون بودند، چطور میتوانستند درک کنند که که همهی آدمسانها به گونهای وابستهاند که از گونهی جانوران جداست؟
شکارگران اولیه آن زمان که داشتند میآموختند چطور شکار کنند، باید بدانند که چه گوشتهایی را نمیتوانند بخورند.
این تنگنا که از نادانی آنها از زیستشناسی سرچشمه میگرفت، فقط با ابزارهای اجتماعی و فرهنگی میتوانست برداشته شود.
اینها میتوانند روشن کنند که چطور نخستین دستورهای اجتماعی (توتم و تابو) پدید آمدند. این آیین قبل از هر چیز برای جلوگیری از آدمخواری بود و برای نگهداری از توتم-خویشاوندی شروع شد.
توتم-خویشاوندی در واقع مرزگذاری بین گوشت غیرخوراکی انسان و گوشت خوراکی جانور است.
توتم-خویشاوندان آنهایی بودند که از یک طایفه مادریزاده شده و در یک گروه با هم زندگی و کار میکردند.
با سیستم داد و ستد، یا به قول بیشتر مردمشناسان "هدیهدهی" جلوگیری از آدمخواری گستردهتر شد. با این سیستم گروههای مختلف داد و ستد خوراکی و چیزهای دیگر را آغاز کردند؛ بنابراین از بیگانه و دشمن به خویشاوند، برادر و دوست تبدیل شدند. بنابراین شبکهای از طایفههای وابسته ایجاد شد که بعد به شکل ایلی بزرگ در آمد.
در این سطح فرهنگی و بالاتر، آدمخواری کاهش یافت و در نهایت حذف شد.
به گفته دانشمندان گرایشهای جنسی در دنیای جانوران نیرویی زورورزانه است: نرینهها برای به دست آوردن مادینهها به جنگ میپردازند. همچین فردگرایی و رقابت جوییای باید باید سرکوب شود چون ماندگاری انسان به همکاری نزدیک همهی گروه بستگی داشت، بنابراین باید نرینههای جنگجو را به سمت برادری انسانی بکشانند.
برای چیره شدن بر گرایش جنسی چه کار میکنند؟
همهی مردان گروه توتم-خویشاوند را از دسترسی به هر زنی در گروه بازداشتند؛ به این صورت که همهی زنان بزرگتر در ردهی مادران، زنان همسال در ردهی خواهران و کودکان دختر هم خواهران کوچکتر او بودند. با این کار گرایش جنسی جانوری سرکوب و شالودهی برادری ایلی نهاده شد.
دو بند تابو که پیشتر از آن صحبت کردیم، دو نیاز اساسی زندگی انسانی و جانوری است؛ اگر موجود بخواهد خود را حفظ کند، نیاز مربوط به خوراک باید برطرف شود. اما اگر بخواهد زادآوری کند و نسل خود را حفظ کند، نیاز به سکس باید برطرف شود. بنابراین این تابو نمایانگر قدیمیترین کنترل اجتماعی بر این نیازهاست.
توتمیسم و تابو ابزاری است که بشر با آن خود را از دنیای جانوری بیرون کشید و به جایگاه بالاتر رسید.
برخلاف داستانهای ساختگی امروزه، زنان همیشه جنس فرودست نبودند؛ در ابتدا آنها جنس برتر بودند: به خاطر مادر بودن برای زنده ماندن گونهی خود پاسخگو بودند.
زنان در ابتدا دو نیاز بنیادین را به طور گروهی سامان دادند. و همچنین هرگونه شکار (برای خوراک یا یافتن جفت) را از گروه خود بیرون کردند. و بر آدمخواری و جنگ مردان برای چیرگی بر هم پیروز شدند. توتم-خویشاوند دربرگیرندهی برخی جانوران همراه با انسان بود. در حالی که سیستم پیشرفته فقط انسان را در بر میگرفت. لوییس مورگان برای این که آن را از سیستم خویشاوندی امروزی جدا کند، نام سیستم ردگانی را برمیگزیند.
این سیستم (سیستم ردگانی) سیستم خویشاوندی اجتماعی است که همهی مردمان جامعه را در بر میگیرد. در حالی که سیستم خانوادگی ما فقط نزدیکان ژنتیکی یک قلمروی خانوادگی را در بر میگیرد. این سیستم (ردگانی)، مثل سیستم توتمیک مادرراستاست و تبار و خویشاوندی از راستای مادری ردیابی میشود. ولی راستای مردانهی تبار و خویشاوندی از راه برادری یا برادران مادرها دنبال میشد؛ بنابراین این سیستم برادرراستا هم بوده.
وقتی مردی با یکی از زنان زناشویی میکند و پدر فرزند او میشود، خویشاوندی پدرراستا ظاهر میشود. پس از آن خانوادهی زوجی (متشکل از پدر، مادر و فرزند زیر یک سقف) تشکیل میشود و کمکم خویشاوندی پدرراستا جای خویشاوندی برادرراستا را میگیرد.
پس آن زمانی که خانواده پدرسالار جای خانواده ی زوجی را میگیرد، سیستم ردگانی برانداخته شده و سیستم خانوادگی خویشاوندی جایگزین میشود.
عدهای فکر میکنند که خانوادهی پدرراستا همیشه وجود داشته؛ در حالی که این افراد به اشتباه دستههای پدرسالار و طایفههای پدرسالار را با خانوادهی پدرسالار یکی میدانند.
طبق گزارشهای مردشناسی برادران مادران نگهبانان و معلمان پسران خواهران خود بودهاند؛ بنابراین راستهی تباری و جانشینی مردانه از دایی مادری به پسر خواهر میرسید.
به عقیدهی رید خانوادهی مادری (به جای خانواده زوجی مورگان) آخرین مرحله تکامل سیستم خاندان مادری بود چون در این سیستم پدر و خویشاوندی پدرراستا شناخته شده بود؛ بنابراین این، یک خانواده بخش شده است.
برادر مادر با پسر خواهرش پیوندهای سنتی پایدار و ریشهداری داشت، در حالی که پدر فقط پیوندهای خویشاوندی زودگذر با پسر همسر خود داشت.
خویشاوندی پسر با پدر تنها تا زمانی که زناشویی مادرش پایدار بود ادامه داشت و این زناشوییها اغلب زود از هم میگسست.
پیوند فرزند با برادر مادر پیوند خونی بود؛ یعنی مثلا در جایی که میخواستند به خونخواهی بپردازند، پسر در کنار برادر مادر میایستاد نه در کنار پدر.
ایولین رید میگوید که اگر برادر مادر جایگاه خود را در خانوادهی خواهر رها میکرد تا پدر خانوادهی پدرراستای پسر همسر خود شود، آسانترین و بخردانهترین بهرهبرداری را کرده بود. اما در آن زمان که از خانوادهی چندبخشی به خانوادهی تک پدری حرکت کردند، کارها این طور پیش نرفت.
کتاب تکامل زنان دربارهی سه تراژدی بزرگ یونانی به پایان میرسد. همهی این نمایشنامهها با واژگان پرشور خود بهای سنگینی را که برای به دست آوردن پیروزی خانوادهی پدرسالار پرداخت شده، بازتاب میکنند. به زبان دیگر، خانوادهی پدری، دور از جاودانگی فقط چند هزار سال پیش پدید آمد و سیستم خویشاوندی نخستین به دوراز پوچ و بیهوده قلمداد شدن، درست همان مایهی پژوهشی است که اصل و تبار خانوادهی پدری را مشخص میکند.
عکس از Cyril Edward Power