50

50


فایل کامل #حس_گمشده ماجرای آرش و آلا 👇👇👇🌹

https://t.me/mynovelsell/315

50

آلا به صد و ده آدرسو داد و شماره ثابت داد تا بیان .

منم با گوشیم فیلم گرفتم از بیرون که 

مصطفی داد زد 

- بیخود نبود برادرتو اعدام کردن . همتون بی چشم و روئین . بد کردم پول دستی دادم به اون برادر بی ناموست ؟

به آلا نگاه کردم

رنگش پریده بودو باز دستاش میلرزید 

ناخداگاه دستمو دراز کردمو دستشو تو مشتم گرفتمو گفتم 

- نترس آلا ... آروم باش

دستشو گذاشت رو دستمو تقریبا چنگ زد به دستم با صدایی که میلرزید گفت 

- آبرومون رفت 

- آبرو خودشو برد 

مصطفی از بیرون داد زد

- چیه ؟ بچه پولدار گیر آوردی خودتو چسبوندی بهش ؟

فقط نگاهش کردم 

آماده بودم پلیس اومد پیاده شمو هر چی در سطح خودشه بهش بگم که برگشت گفت 

- مهندس . بد جائی اومدی .

با این حرف کوبید قفل فرمونو کوبید به شیشه ماشینم 

شیشه ترک بزرگی گرفتو آژیر ماشین بلند شد 

دیگه نمیشد بشینم 

منم بچه اینجا بودم 

دست آلا رو رها کردمو گفتم 

- پیاده شدم این دکمه رو بزن در قفل شه 

قبل اینکه چیزی بگه درو باز کردمو پیاده شدم

صدای زدن قفل ماشین که اومد رفتم سمت مصطفی و گفتم 

- داداش من بچه این محلم به بد کسی قفلی زدی

تا بخواد چیزی بگه مشتم تو صورتش بود 

من انقدر این سالها حرص و خشم درونم داشتم که حالا سر مصطفی خالی کنم 

از مشتم تلو تلو خورد عقبی رفتو قفل فرمونو سری عز دستش گرفتمو پرت کردم رو زمین 

دستمو به کمر زدمو گفتم 

- خب حالا بیا ببینم چی میگی 

مصطفی حمله ور شد سمتم که صدای آژیر موتور پلیس اومدو پشت بندش ماشین پلیس 

جمعیت راه باز کردن 

هر کسی چیزی میگفت

Report Page