#5

#5


#برده_هندی5🔞


بعد رفتن خاتون در مونده دوباره روی صندلی سنگی نشستم و نگاهم رو به کاسه ای که پر بود از مواد گیاهی تمیز کننده بدن...


کاسه رو برداشتم که با احساس بوی گندش دوباره کاسه رو سر جاش گذاشتم...


لباس زیرم رو دراوردم با سریع ترین سرعت ممکن شروع کردم به تمیز کردن بدنم...


بعد تموم شد کارم تند تند کاسه اب رو روی بدنم ریختم و صندل های چوبی داخل حموم رو پام کردم و به سمت رختنکن رفتم...


همینطور که غرق فکر و خیال بودم وارد رختکن شدم که یهو با صدای خاتون جیغ کشیدم و پریدم توی حموم...


+به به عجب لعبتی شدی دختر مطمعنم ارباب ازت خوشش میاد ماشاالله سفید و بلوری شدی...


-خاتون میشه برید بیرون بیام لباسام رو بپوشم؟!


+باشه دختر پشت درم زودتر حاظر شو بیاد بریم صورتتم بند بندازم.


با بغض لب زدم :باشه

وارد رختکن شدم و به سمت لباسهایی که خاتون اویز کرده بود رفتم که یهو با 


دیدن بدن سفید و تمیزم توی ایینه شوکه شدم تا حالا انقدر خودم رو بلوری ندیده بودم...

Report Page