498

498

تجربه عشق خاکستری

دوستان ۵۰ روز تا پایان رمان مونده. اگر تمایل دارید فایل کامل داسته باشید از اینجا اقدام کنین

https://t.me/joinchat/AAAAAFijMDIZLKFrzy1MUQ


498

این اتاق مرموز انگار بخش جدایی از خونه بود

اون اول که اومدم اینجا و سیاوش راجع به این اتاق گفت فکر میکردم مثل فیلما باید هر بار بیایم اینجا برای رابطه 

اما الان حسم به این اتاق یه انبار بود

یه اتاق پر کمد که توش کلی وسیله است

اما یه کمدش وسیله هائیه که همه جا پیدا نمیشه

سیاوش با آرامش گفت 

- خوبه... هر چیزی کنار تو آرام... خوب میشه ... 

در اتاقشو باز کردو گفت 

- خیلی وقته اینجا نیومدم 

برقو روشن کردو گفت 

- اینجارو به خونه جدید منتقل نمیکنم 

آروم وارد اتاق شدمو گفتم 

- چرا ؟

- نمیدونم ... به نظرم تو اون خونه چنین اتاقی نمیگنجه ... اونجا خیلی خونه است

خندیدمو گفتم 

- اگه یه موقع یه چیزی از اینا لازمت شه چی؟

سیاوش در کمدو باز کردو گفت 

- میام از اینجا میبرم 

رو نشیمن تخت مانند وسط نشستمو گفتم 

- اگه خیلی یهوئی بشه چی ؟

سیاوش نگاهش تو اون کمد چرخیدو گفت 

- شاید یه چندتا از اینارو با خودم آوردم... برای اون مواقع یهوئی 

با این حرف برگشت سمتمو گفت 

- میخوای تو انتخاب کنی ؟

خندیدمو رو نشیمن دراز کشیدم

خیره به لوستر سقف گفتم 

- نه ... من دوست دارم انتخاب به عهده تو باشه 

سیاوش تو گلو خندید 

اومد سمتم 

بالای سرم ایستاد و گفت 

میشه امشب دستاتو ببندم 

از پائین وقتی به سیاوش نگاه میکردم خیلی بزرگ تر از همیشه بود

بزرگ و کمی ترسناک

اما من دیگه به این ترس عادت کرده بودم

دستمو با شیطنت رو شلوارش کشیدمو گفتم 

- آره اگه اجازه بدی یکم با اژدهای خفته ات بازی کنم 

سیاوش از حرفم خندیدو گفت 

- البته دیگخ خیلی هم خفته نیست 

با این حرف کمر شلوارشو باز کردو خودم ادامه داد

سرم درست ارتفاع مناسبی قرار داشت 

سیاوش اومد کنارمو من از مهارت تازه یاد گرفته ام استفاده کردم .

میدونستم بازم برنامه های سیاوشو بهم زدم

چون بعد کار من به جای بستن دستام منو دمر کرد و تو اون حالت وارد واژنم کرد

Report Page