496
سلام خوشگلا . دیروز تو اینستاگرام کلی لینک رمان خواسته بودید. از طراوت جون خواستم لینک همه رمان هایی که میشناسه رو براتون بزاره. امروز تو کانال فقط لینک رمان های درخواستی شماست 💜💜💜
#زندگی_بنفش
#۴۹۶
با تعجب نگاهش کردم و گفتم
- همین الان یه تخت شکستیم ! روت میشه باز بریم حمام
نیشش باز شد و گفت
- تو که میدونی من پر رو ام
چشم چرخوندم و گفتم
- نه والا در این حد فکرش رو نمیکردم
بلند شد و گفت
- بیا دیگه
رفتم زیر پتو و گفتم
- خودت برو من خوابیدم
دستشو آورد زیر پتو
قلقلکم داد و گفت
- بیا بیرون بنفشه ... یه دوش سریع
- نوچ ... خوابم ...
- بیا بنفشه سر و صدامون رفته پائین مامان فهمیده حتما بالا چه خبر بود. دوش نگیریم بدش میاد
لپبا این حرف نیما زیر لب گفتم
- ای خدا
سرمو بردم از پتو بیرون و گفتم
- تو دوش بگیر فکر میکنن دوتایی رفتیم
- موهات تابلوئه
آه کشیدم
بلند شدم و گفتم
- نیما دو شب بریم اون حمام ترسناکتون . به خدا ستمه باشه صبح بریم حمام. باشه ؟
یکم مکث کرد و گفت
- فکر خوبیه میشه صبح هم یه دست بکنیم
چشم هام گرد شد و نیما چشمک زد بهم اومد زیر پتو
بغلم کرد و گفت
- فردا ببینیم عمه چکار میکنه
- بیخیال هر کاری کرد
- آره اما خب ... باید آماده ضد حمله باشیم
خندیدم و گفتم
- باورم نمیشه نیاز معنی ابلاغیه رو نمیدونه
- ولشکن دختره گیجه ...
خندیدم و دیگه حرف نزدیم
تو بغل نیما خوابیدم
اما خواب دیدم که نیاز اومده تو خونه ما و داره وسایل خونه رو میشکنه
از خواب پریدم
دیدم بیرون روشنه و نور افتاده داخل
چرخیدم گوشی رو برداشتم
هفت صبح بود
خوابم پریده بود
زیر لب به نیاز لعنت فرستادم
خواستم برم توالت که نیما گفت
- بریم حمام ؟
نگاهش کردم
خمار خواب یه چشمش رو باز کرده بود و به من داشت نگاه میکرد
تندیدم و گفتم
- وایسا بیدار شی بعد
با سر به بدنش اشاره کردو گفت
- اصل قضیه خیلی وقته بیداره
ریز ریز خندیدم و با اشاره به بدنش گفتم
- بریم... از صدقه سر نیاز ایشون هم به یه نوایی برسی .
مشکوک نگاهم کردو گفت
- منظورت چیه؟
امیسا تو خواب تکون خورد
هر دو نگاهش کردیم و آروم تر گفتم
- بیا بریم تا بیدار نشده ... بدو ...
نیما سریع بلند شد
پاورچین از اتاق رفتیم بیرون
رفتیم تو حمام و لخت شدیم
انقدر عجله داشتیم امیسا بیدار نشه به کل یادمون رفت لباس تمیز و حوله برداریم!!!