#49

#49

مـْ͜ुٞـᬼٞـ۪۪۪ٞٞٞ͜͡ــیتـْ͜ुٞـᬼٞـ۪۪۪ٞٞٞ͜͡ـرا

#50 ماشینو و جلوی در ساختمون یک ضرب زدم رو ترمز.. کیفمو چنگ زدم و بدون گذاشتن ماشین تو پارکینگ از ماشین بیرون زدم و سمت ساختمون راه افتادم کلیدمو در اوردم در و باز کنم که نگاهم روی گلاره ثابت موند.. چهره ی زیباش بااون موهای مش کردش زیباتر شده بود بی توجه بهش اومدم در و باز کنم که با اکراه گفت:سریعتر باز کن میخوام برم پیش هامون چشم ریز کردم و نگاهش کردم.. لب زدم:به من دستور نده فهمیدی؟ پشت چشمی نازک کرد و بروبابایی زیر لب گفت.. سری تکون دادم و لبخند مرموزی زدم.. در و باز کردم و تا به خودش بیاد تو صورتش بستم .. آخ بلندش باعث شد لبخندم عمق بگیره. با جیغ گفت:عوضی چرا درو میبندی؟ بی تفاوت.. سمت اسانسور پا تند کردم.. با رسیدن به طبقه از اسانسور خارج شدم.. با دیدن هامون که با عجله در خونشو باز کرد سرجام میخکوب شدم با دیدنم چند ثانیه روی چهرم زوم کرد و کنارم زد که سریع گفتم:کجا؟ عقب گرد کرد و گفت:گلاررو دم در ندیدی که در و تو صورتش بستی؟ معلوم نیست چش شده زنگ زده گریه میکنه که سودا با در زده تو صورتم اخم درهم کشیدم و گفتم:من وظیفه ندارم در و واسه دوست دخترای تو باز کنم خودت در و باز می کردی مگه نوکرتم؟ دکمه ی باز شده ی مانتومو بست و گفت:بعدا به خدمتت می رسم و فوری از پله ها سرازیر شد لبخندی زدم و به دکمه ی بسته شده نگاه کردم... *هامون* گلاره با فین فین از روی پام بلند شد وگفت:دیگه نمیخوام دور و ور این دختره ببینمت..تنها دختر تو زندگیت من باید باشم.. دستی دور گردنم کشیدم و با اخمای درهمی گفتم:اونوقت به چه علت؟ براق شد سمتم.. نگاهم روی چشمای خوش حالتش ثابت موند:یادت نره اولین کسی که تورو قبول کرد.. من بودم.. تنها کسی که پشتت در اومد که هامون دختر نیست...مشکل هورمونی داره.. و تنها کسی که به خاطرت از پدرت سیلی خورد من بودم پس اجازه نمیدم به دختر دیگه ای فکر کنی.. دستمو دور کمر باریکش حلقه کردم و سمت خودم کشیدمش.. سرمو تو یقش فرو کردم و سینه های درشتشو به دندون گرفتم و گفتم:تنها خودت برام مهمی... سودا*

Report Page